۱۳۹۲ آبان ۱, چهارشنبه

اگر ریاضی بلد نیستید، اصلاً نگران نباشید!:)

یکی از مشکلات مشترک بین اکثر دانش آموزها، درس ریاضیاته که تعجبی نداره چون از یک طرف شیوه ی آموزش خشک و بی مزه! که هیچ جذابیتی برای دانش آموز ایجاد نمی کنه، از طرف دیگه کمبود تفریحات و شادی ها که روح انسان رو خسته می کنه و از طرف دیگه، نبود هیچ کاربردی برای استفاده از معادلات ریاضی در زندگی واقعی به خصوص در سنین زیر بیست سال، همه و همه آبروی ریاضیات رو می بره! البته به جز اینها، دانش آموزانی که بالأخره با مشکلات مختلفی در زندگیشون مواجه هستن مثل مشکلات خانوادگی، طبیعیته که روی تمرکزشون تأثیر منفی می ذاره و نمی تونن خوب تمرکز کنن. اینها مسائل ریشه ای هستن که باید به طور اساسی حل بشن...
من خودم یکی از دانش آموزانی بودم که همیشه با ریاضی مشکل داشتم، و بعضی از معلم ها و دانش آموزهایی که از جاهای مختلف عقده داشتن، من رو مسخره می کردن و بهم می گفتن تو هیچی نمیشی و به هیچ جا نمی رسی و از این مزخرفات... ولی آخرش دیدیم که اونا بودن که به هیچ جا نرسیدن! البته آدمی که شرافت و وجدان داشته باشه دیگران رو به خاطر بلد نبودن چیزی و یا اینکه به چیزی علاقه ندارن، سرزنش نمی کنه بلکه بیشتر سعی می کنه بهشون کمک کنه و یه آدم مؤدب و متمدن حداقل کسی رو تمسخر نمی کنه و الکی ناامیدش نمی کنه که تو به هیچ جا نمیرسی چون مرخرف گویی نشان دهنده ی حقارت انسانه...

البته ریاضیات علم بسیار مفیده و کاربردهای زیادی داره، منتها این علم به هیچ وجه مهم تر از زندگی نیست! بنابر این اول باید علم زندگی رو یاد گرفت، و من چون از همون دوران ابتدایی به مسائل عمیق زندگی فکر می کردم که خیلی از مسائل فلسفی هم شاملش میشه، گرایش و اصلاً فرصتی برای رفتن به سراغ ریاضیات نبود. حقیقتاً هم الآن می بینم بیشتر ریاضیاتی که در دوران دبیرستان آموزش می دادن، کاملاً زائد بوده و فقط موجب اتلاف وقت. الآن از ته دل آرزو می کنم که ای کاش تو مدارس به ما درس زندگی حقیقی یاد داده بودن و من زودتر با راه درست زندگی آشنا می شدم. من خیلی خوشحالم که بالأخره راه خودم رو نسبتاً زود پیدا کردم اما ای کاش زودتر از این راهم رو پیدا می کردم، چون مسلماً در اون صورت خیلی بهتر هم بود. آدم معمولاً تا قبل از بیست سالگی اصلاً به کاربردی از ریاضی در زندگی واقعی و حتی کار و شغل هم برخورد نمی کنه، ولی تغذیه ی سالم و سبک زندگیه که آدم بهش نیاز داره که متأسفانه نه در مدارس و نه حتی در دانشگاه ها آموزش داده نشده وگرنه ما الآن دنیای خیلی پیشرفته تری داشتیم...

این کاملاً غلطه که اگه کسی ریاضی رو نتونه یاد بگیره، دیگه کند ذهنه! چون می دونیم که فیلسوف ها و نویسنده ها هم حداقل به اندازه ی ریاضی دان ها باهوشن. ریاضی یا رسته ی علمی صرفاً یه مهارته که شخص به دلیل علاقه یا تمرکز یا هر دو می تونه در اون به موفقیت هایی برسه. اما در مورد هوش، باید بدونیم تعاریفی که تا حالا از هوش انجام شده، همه یک سری تصوّرات ذهنی در مورد هوش هست و بنابر این همه ی این تعاریف ناقص هستن.
به عنوان یک مثال، یه میمون می تونه به راحتی از درخت بالا بکشه و دقیقاً می دونه که از کجاها باید دست بگیره، اما انسان نمی تونه به خوبی میمون ها از درخت بالا بره هر چند با تمرین تا حدی می تونه در این مهارت پیشرفت کنه. حالا آیا میشه گفت میمون باهوش تر از انسانه چون راحت تر می تونه از درخت بالا بره؟ و یا گاو باهوش تر از انسانه چون بیشتر می خوره؟!
مهارت ها یه جورایی کمیّت محسوب میشن نه کیفیت. اما "هوش" یک مسئله ی کیفی هست و اگه بخوایم واژه ی "باهوش" رو به ساده ترین شکل ممکن تعریف کنیم، این یک تعریف گویاست:
باهوش یعنی کسی که زندگی لذتبخشی رو برای خودش ایجاد کنه، همیشه خلاقیت داشته باشه، همیشه شاد باشه و اهمیّت لحظه ی حال رو درک کنه، و در عین حال که زندگی خودش رو می سازه، هیچ آسیبی هم به زندگی دیگران وارد نکنه.

اگه بخوایم واقع بینانه نگاه کنیم، حیوانات هم در حد خودشون باهوش هستن، اما یک استعمارگر و کسی که با دروغ و دغل و پایمال کردن حقوق دیگران به جایی می رسه، از یک حیوان واقعاً کند ذهن تره چون اگه واقعاً باهوش می بود دیگه نیازی به دروغ و دغل نداشت. آسیب زدن به دیگران به هر طریقی (مثل تخریب محیط زیست) نشان دهنده ی کند ذهنیه چون نشون میده شخص از نظر هوشی هنوز اون قدر رشد نکرده که بتونه بدون بی آزاری، زندگی خوبی برای خودش درست کنه...

اینا رو به این خاطر ذکر کردم که نشون بدیم هوش خیلی گسترده تر از تعریف های محدودیه که تا حالا شنیدیم و نباید گول بخوریم. یادگیری یه زبان خارجی همون قدر به هوش نیاز داره که ریاضی، ضمن اینکه علاقه، انگیزه و سایر شرایط در یادگیری دخیل هستن. مثلاً خود من که در ریاضی ضعیف بودم، در سایر درس هایی که بهشون علاقه داشتم خوب بودم و اونم تازه با نصف تمرکز.
وقتی شرایط کسی جوریه که نمی تونه خوب تمرکز کنه، نمیشه این رو به پای هوش طرف بذاریم و برای سنجش هوش، همه ی متغیرها باید کنترل بشه و در شرایط برابر آزمایش شه. در یک کلاس با بیست یا سی دانش آموز که فقط سه چهار نفر ریاضی رو خوب یاد گرفتن، نمیشه قضاوت کرد که بقیه هوش پایینی داشتن یا اینکه این چند نفری که ریاضی رو خوب یاد گرفتن باهوش تر از بقیه کلاس هستن.
حتی خیلی از نوابغ ریاضی و فیزیک در دوره هایی بوده که جزء تنبل ترین دانش آموزان کلاس در این زمینه ها بودن! حتماً شنیدین که خیلی از دانشمندها در دوران کودکی کند ذهن تلقی می شدن و دانش آموزان ناموفقی بودن. مشهور ترین این افراد ادیسون هست که می دونیم چه کارهای بزرگی انجام داد ولی در زمان کودکیش حالا یا مشکل اعصاب، یا مشکلات زندگی و خانواده، یا دغدغه های فکری مثل هدف زندگی و غیره فرصت درس خوندن براش نمی ذاشته، اما این به دلیل تنبل بودن ادیسون یا کندذهن بودن اون نبوده و در عمل و در طول زمان حقیقت مشخص شده...

الآن دیگه تو قرن بیست و یکم این چیزا رو می دونیم، پس تمسخر و تحقیر دیگران فقط به خاطر اینکه تو یه درس موفق نبودن، شایسته ی یک انسان متمدن نیست.
بنابر این می خوام بگم اگه ریاضی رو یاد نگرفتین، به هیچ وجه نگران نباشین! چون اولاً زندگیتون خیلی مهم تر از چهار تا فرموله، ثانیاً هر رشته و شغلی بخواین انتخاب کنین، مهارت های لازم برای اون رو هم یاد می گیرین. اگه شما به رشته های هنری، ادبی، فلسفی و مهارت هایی علاقه دارین که چندان سر و کاری با ریاضی نداره، خوب پس علاقه و استعداد خودتون رو پیگیری کنین تا موفقیت!
اگه هم به رشته ای علاقه دارین که بالأخره یه جورایی با ریاضی پیوند خورده، مثل کامپیوتر و یا رشته های فنی، بدونین که یادگیری ریاضی وقتی که کاربرد داشته باشه براتون خیلی راحت تره از ریاضیات محض. اما برای ایجاد علاقه، انگیزه و تمرین، نیاز به انتخاب یک شیوه ی آموزشی مناسب تر دارین که این دیگه برای هر کس متفاوته. خوشبختانه الآن شیوه های جدیدتر آموزش ریاضی در حال مرسوم شدنه که خیلی کارآمدتر از روش های سنّتی هست. با پشتکار و نگرش درست میشه به راحتی از پسش بر اومد، به شرطی که واقعاً به شغل و رشته ی خودتون علاقمند باشید.

واضحه که استفاده از ریاضیات برای تقویت فکر فقط منحصر به کسانی میشه که خیلی بیشتر به ریاضی علاقه دارن، وگرنه برای تقویت فکر راه های بیشماری هست و کسی که به هنر، نوشتن یا هر نوع فعالیت خلاقانه ی دیگه ای علاقه داره، همون علاقه ی خودش به مراتب بیشتر از ریاضی ذهنش رو تقویت می کنه و هیچ الزامی در سرگرمی اجباری با ریاضی برای تقویت ذهن نیست.

اگه آدم زندگی سالمی داشته باشه، شاد باشه، اجتماعی و مهربون باشه و همیشه از قدرت خلاقیت استفاده کنه، مطئمناً اون آدم شخص باهوشی هست و باید قدر این هوش و زندگیش رو بدونه!

*توجه:
این نظرات بر اساس تجربیات من در طول این سال هاست و اگرچه در مورد بقیه ی افراد هم تا جایی که من دیدم صدق می کنه، اما به هر حال ممکنه کامل نباشه و منم اصلاً قصد نظریه پردازی نداشتم. این فقط یه حقیقتیه که من دیدم و متأسفانه اکثر کارشناس های آموزش ازش غافل بودن. اما بالأخره در دهه ی دوم قرن بیست و یکم امیدواریم هر چی توهّم بی پایه و اساسه از رو زمین محو بشه!....... آآآآآمین! 



هیچ نظری موجود نیست: