۱۳۹۲ آبان ۱, چهارشنبه

ای دل چو زمانه می کند غمناکت...

البته که خوبی و خوشی و لحظات بی نظیر در زندگی زیاده، ولی گاهی اوقات هم اوضاع چندان به دل ما نیست که تحمل، بردباری و پشتکار هم در این طور مواقع معنی میده، اینکه هرگز نا امید و تسلیم نشیم و هم چنین بدونیم که زندگی هم جدی، سخت و بی روح نیست بلکه زندگی بسیار انعطاف پذیره و یه کمال بی پایانه که مرحله به مرحله داریم میریم جلو و فقط باید مواظب باشیم که تا حد ممکن اشتباه نکنیم و هم چنین از لحظه ی حال غافل نیشم که در غیر اینصورت، از زندگی لذت کافی رو نخواهیم برد و سرمون بی کلاه می مونه...

حافظ میگه:
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور / کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن / وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن / چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت / دایماً یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب / باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند / چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم / سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید / هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

یکی از پاک ترین و مقدّس ترین قسمت های زندگی، شاد بودن در لحظه ی حال و تلاش برای استمرار لذت هست. لحظه ی حال بزرگترین دارایی کنونی ماست و باید قدرش رو دونست، حتی اگر این لحظه شرایط مساعد نباشه، دیگه حداقل نباید بذاریم این لحظه در رنج و عذاب باشیم و این دارایی مهم بشه وبال گردن! بنابر این می بینیم که عدم وابستگی حتی در مورد لحظه ی حال هم صدق می کنه، یعنی همونطور که از بقیه ی دارایی هامون باید لذت ببریم و در عین حال به اونها وابسته نشیم، در مورد لحظه ی حال هم باید لذت ببریم ولی در عین حال زیاد اون رو جدی نگیریم که اگه یهو یه چیزی به دلمون نبود حس کنیم کشتی هامون غرق شده و دیگه هیچ امیدی نیست! اگه واقعاً به حد کافی رشد کرده باشیم، متوجه خواهیم شد که همه ی غم و غصه های ما در نهایت غیرمنطقی، بی ارزش و پوچ هستن و فقط چون ذهن ما هنوز رشد نکرده اینه که تقریباً همیشه بهانه ای واسه غصه خوردن پیدا می کنیم (مثل مسائل مالی، نداشتن این یا اون، اطرافیان و غیره)! در حالی که شاد بودن خوشبختانه حتی دلیل و بهانه هم نمی خواد! 
البته خیلی چیزها هستن که می تونه ادم رو خوشحال کنه، ولی در عین حال، شادی به چیزی وابسته نیست! این یکی از مهم ترین مسائلیه که باید به درستی درک بشه...

لحظه ی حال مهم ترین لحظه هست، هر چند حتی با قبول داشتن این قضیه، بازم خیلی از اوقات از راه درست منحرف میشیم و قدر لحظه ی حال رو نمی دونیم، اما همین که متوجه اشتباهات خودمون باشیم و سعی در جبران کنیم، خودش بزرگترین راهگشای ما خواهد بود، فقط نباید تمرین برای درک لحظه ی حال رو رها کرد. همونطور که هر چیزی با تمرین به نتیجه می رسه، زندگی در لحظه ی حال هم با تمرین قابل فراگیری هست.

به قول خیام:
از دي كه گذشت ، هيچ از او ياد مكن / فردا كه نيامدست فرياد مكن

بر نامده و گذشته بنياد مكن /حالي خوش باش و عمر بر باد مكن



حالا اگه چیزی به دلمون نبود چی؟! خب خوشبختانه همه ی ناملایمات هم گذرا هستن و فقط باید امید داشت ضمن اینکه تا حد ممکن تلاش کنیم. بازم به قول خیام:
ای دل چو زمانه می‌کند غمناکت / ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بِزی روزی چند / زان پیش که سبزه بردمد از خاکت


و یا این شعرش در مورد لزوم عدم وابستگی به کمیّت ها:
تا كي غم آن خورم كه دارم يا نه؟ / وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه

پركن قدح باده كه معلوم نيست / كاين دم كه فرو برم برآرم يا نه


بعضی وقت ها نسبت به همه چیز دچار تردید میشیم، حتی نسبت به لحظه ی حال! البته تردید به خودی خود چیز بدی نیست بلکه معیاریه برای سنجش اینکه عقیده و راهمون درسته یا نه، ولی می تونم بگم که حداقل، لحظه ی حال قابل اعتماده! و شک کردن در مورد لحظه ی حال و این که میشه به یه طریقی ازش لذت برد یا نه، یه شکّ کاملاً مضره. همونطور که خیّام هم میگه:
چون نيست حقيقت و يقين اندر دست / نتوان باميد شک همه عمر نشست


خلاصه که حضور ما در لحظه ی حال مثل یک گنجه، قدر این گنج بی نظیر رو بدونیم!

باشد که رستگار شویم!

هیچ نظری موجود نیست: