۱۳۹۱ اسفند ۱۴, دوشنبه

فرق خود دوستی با توهّم برتری بر دیگران!

طبیعتاً انسان خودش رو دوست داره. ما همه خودمون و زندگی خودمون رو بیشتر از هر چیز دیگه ای دوست داریم، حتی بعد از درک مفهوم یگانگی، بازم خودمون رو دوست داریم. این همون عزّت نفسه، همونطور که گوته هم میگه:
«اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند»،
«اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی می کنند»،
«اگر زیبا نیستی، برخورد درست با زشتی هم وجود دارد»،
«اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند»،
«اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد»،
«اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان‌هاست»،
اما، اگر «عزت نفس نداری»، هیچ نداری!

انسان برای رشد و شکوفایی، لازمه که حتماً خودش رو دوست داشته باشه و فقط در این صورته که دیگران رو هم می تونه واقعاً و از ته دل دوست داشته باشه. 
برای خوددوستی هم انسان باید قدر ارزش ها و استعداد های خودش رو بدونه و کارهایی انجام بده که بهشون افتخار کنه. اشکالی هم نداره اگه انسان به دیگران بگه که به چه چیزهایی در زندگیش افتخار می کنه.
اما... "خودخواهی" رو نباید با دوستی با خودمون اشتباه بگیریم! برعکس، ما وقتی خودخواه باشیم و بخوایم از دیگران به خاطر منافع شخصی و نفسانی خودمون سوءاستفاده کنیم، در این صورت دچار این توهّم میشیم که از دیگران برتریم، و در این صورت قطعاً خودمون رو به اندازه ی کافی دوست نداریم که می خوایم با تکیه بر بدرفتاری با دیگران به خواشته هامون برسیم، چون اگه خودمون رو واقعاً دوست داشته باشیم، به خودمون ایمان خواهیم داشت و شخصیتمون رو اینقدر خرد نمی کنیم که پیشرفتمون رو وابسته به رفتارهای غیرانسانی بدونیم.
ما قراره قدر خودمون رو بدونیم و برای رشد تلاش کنیم، نه اینکه بخوایم بابت برتری خودمون در یه چیزی، به بقیه فخر فروشی کنیم! چون اولاً این اصلاً هدف نیست! ثانیاً اگه اینجور باشه، خب به هر حال هر کس در یه زمینه ی برتری داره و صد البته هیچ کس همه چیز رو نمی دونه و مجموع دانایی ها و استعدادهای همه ی ما با هم، فوقش قطره ایه از دریا، همونطور که سیّاره ی زمین هم یک اتمه در کائنات!
اگه به فرض هم کسی واقعاً برتری داشته باشه بر دیگران، اون وقت دیگه دچار این توهّم رایج نمیشه و در عوض، سعی می کنه به بقیه هم کمک کنه که رشد کنن، چون به هر حال هیچ کس کامل نیست و یه مثال حقیقی واضح هم همینه که هر انسانی با هر درجه و مقامی که داره، یه زمانی نوزاد بوده و مثل بقیه ی نوزادها، خودش رو خیس می کرده و سایر خرابکاری های نوزادان رو هم انجام می داده! پس دیگه ادعای بیخود و تکبّر برا چی؟!
در طول تاریخ هم می بینیم انسان هایی که بیشترین رشد و پیشرفت رو داشتن، تواضع بیشتری هم نسبت به سایرین داشتن چون همین تواضع باعث شده که از هر فرصتی و از هر کسی چیز یاد بگیرن. غرور کاذب باعث محدود شدن فکر و از دست رفتن فرصت ها میشه. پس بیایم توهّم رو رها کنیم که حقیقت واقعاً خیلی زیباتره!

باشد که رستگار شویم!



نظرات در اون یکی وبلاگم:
به نکته بسیار خوبی اشاره کردید. من هم عقیده دارم این که انسان خودش رو دوست داشته باشه به هیچ وجه چیز بدی نیست بلکه خیلی هم خوبه. اعتماد به نفس هم می تونه جزئی از همین مفهوم باشه، چون کسی که خودش رو دوست نداشته باشه و برای خودش ارزشی قائل نباشه خیلی بعیده که برای دیگران هم ارزش قائل بشه. اون چیزی که بده "خودخواهی" به معنای همون "برتری بر دیگرانه" که شما بهش اشاره کردید. بی خود نیست که حافظ این طوری انسان های مغرور و خودخواه رو سرزنش کرده:

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی // تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی

جمله آخرتون هم که گفتید: "در طول تاریخ هم می بینیم انسان هایی که بیشترین رشد و پیشرفت رو داشتن، تواضع بیشتری هم نسبت به سایرین داشتن چون همین تواضع باعث شده که از هر فرصتی و از هر کسی چیز یاد بگیرن." من رو یاد این ضرب المثل زیبا انداخت که می گه: "یک درخت سیب هر چی پر بارتره، به همون نسبت شاخه هاش افتاده ترند." 

هیچ نظری موجود نیست: