جواب این سؤال خیلی ساده و کوتاهه! چون به هر حال همونطور که هر کس مسئول اعمال خودشه، مسئول عقاید خودش هم هست ضمن این که ممکنه در عقیده ی مخالفمون چیزی برای یادگیری باشه، حتی اگه بازم معتقد باشیم که اون عقیده اشتباهه! مثلاً خود من که خام گیاهخوار هستم و تو بحث هایی که با دیگران داشتم کلی عقیده ی مخالف چه از گوشتخواران و چه حتی از گیاهخواران پخته خوار شنیدم، با این که عقاید اونها رو قبول نکردم و هم چنان از درست بودن عقیده ی خودم به طور کلی اطمینان دارم، اما باعث شدن در مورد بعضی جزئیات بیشتر کنجکاو بشم و برم بیشتر تحقیق کنم، و از این بابت خیلی هم خوشحالم چون الآن می بینم چه اشتباهاتی در شیوه ی تغذیه و زندگیم وجود داشت که الآن اصلاحشون کردم و چقدر به نفعم شد!
با اینکه افراد مخالف شیوه ی زندگی و تغذیه ی من عقایدشون اونقدر نادرست بود که خودشون رو هم به خوشبختی و سلامتی نرسونده و مدام در حال شکایت کردن، غر زدن و یا تمسخر این و اون بودن، اما باعث شدن من یه بار شک کنم و برم که به فهم و اطلاعات کامل تری برسم.
در طول تاریخ هم همیشه همینجور بوده. مثلاً در مودر ساختار اتم، از دموکریت گرفته تا نیلز بور و بعد از اون، هر نظریه با دیگری مخالف بود اما نادرستی نظریه ی قبلی این امکان رو به دانشمند بعدی می داد که بیشتر شک کنه! و برای همین، بیشتر کنجکاو میشد و بیشتر تحقیق می کرد، تا این که به فهم درست تری از حقیقت رسیدن...
البته متأسفانه ما چون از بچگی منطقی بحث کردن و درک متقابل رو خوب بهمون یاد ندادن و آزادی فکری فقط در حد شعار بوده و در عمل چیزی ندیدیم، اینه که مثل هر تغییر دیگه ای، اولش یه مقدار مشکله ولی هر چی بیشتر به اصلاح خودمون و فکرمون ادامه بدیم، بیشتر درک می کنیم، بیشتر از مزایاش بهره مند میشیم و بحث ها و عقاید مخالف هم بیشتر به ما فایده می رسونه!
افراد خوشبخت هم اینطور نبوده که همه عقیدشون رو قبول کنن، حتی بعد از اینکه به موفقیت های بزرگ و خوشبختی ای که آرزوش رو داشتن رسیدن، هنوز هم یه عده مسخرشون می کنن! ولی واقعاً چه اهمیّتی داره؟! مهم اینه که اونا از نظرات همه ی موافقان و مخالفان بهره گرفتن و رشد کردن...
پس می بینیم که بهره وری فقط به نظرات درست و موافق محدود نمیشه، بلکه حتی نظرات نادرست هم می تونه مفید باشه!
با اینکه افراد مخالف شیوه ی زندگی و تغذیه ی من عقایدشون اونقدر نادرست بود که خودشون رو هم به خوشبختی و سلامتی نرسونده و مدام در حال شکایت کردن، غر زدن و یا تمسخر این و اون بودن، اما باعث شدن من یه بار شک کنم و برم که به فهم و اطلاعات کامل تری برسم.
در طول تاریخ هم همیشه همینجور بوده. مثلاً در مودر ساختار اتم، از دموکریت گرفته تا نیلز بور و بعد از اون، هر نظریه با دیگری مخالف بود اما نادرستی نظریه ی قبلی این امکان رو به دانشمند بعدی می داد که بیشتر شک کنه! و برای همین، بیشتر کنجکاو میشد و بیشتر تحقیق می کرد، تا این که به فهم درست تری از حقیقت رسیدن...
البته متأسفانه ما چون از بچگی منطقی بحث کردن و درک متقابل رو خوب بهمون یاد ندادن و آزادی فکری فقط در حد شعار بوده و در عمل چیزی ندیدیم، اینه که مثل هر تغییر دیگه ای، اولش یه مقدار مشکله ولی هر چی بیشتر به اصلاح خودمون و فکرمون ادامه بدیم، بیشتر درک می کنیم، بیشتر از مزایاش بهره مند میشیم و بحث ها و عقاید مخالف هم بیشتر به ما فایده می رسونه!
افراد خوشبخت هم اینطور نبوده که همه عقیدشون رو قبول کنن، حتی بعد از اینکه به موفقیت های بزرگ و خوشبختی ای که آرزوش رو داشتن رسیدن، هنوز هم یه عده مسخرشون می کنن! ولی واقعاً چه اهمیّتی داره؟! مهم اینه که اونا از نظرات همه ی موافقان و مخالفان بهره گرفتن و رشد کردن...
پس می بینیم که بهره وری فقط به نظرات درست و موافق محدود نمیشه، بلکه حتی نظرات نادرست هم می تونه مفید باشه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر