۱۳۹۱ دی ۱۴, پنجشنبه

هیچ کس ندرود تا چیزی نکاشت...

شرایط زندگی برای هر کس متفاوته، و هم چنین افکار و عقاید هر کس با دیگری فرق داره. هیچ دو نفری مثل هم فکر نمی کنن، ولی به هر حال، همه در یک چیز مشترکیم؛ اینکه برای رسیدن به خواسته هامون، لازمه که تلاش کنیم.
البته تلاش به معنی خودکشی برای رسیدن به هدف نیست! بلکه تلاشی مفید و با تمرکز کافی، که علاوه بر هدف، چشم انداز مسیر رو هم بتونیم ببینیم و از اون لذت ببریم.
لازمه که دیدگاهمون مثبت باشه و نظر خوبی راجع به کاری که انجام میدیم داشته باشیم، چون یأس و نا امیدی فقط همه چیز رو بدتر می کنه.
همونطور که قبلاً هم نوشتم، به جای غصه خوردن برای شرایط موجود، عاقلانه تر اینه که کاری برای تغییر انجام بدیم، چون مطمئناً اینطور مؤثرتره و بالأخره ما رو به هدفمون می رسونه.
نباید از دیگران توقعات بیجا داشت. باید درک کنیم که زندگی و خوشبختی ما به جز خودمون، به هیچ کس و هیچ چیز وابسته نیست. این یعنی آزادی و آزادگی...
اگه برای دیگران کار مفیدی انجام بدیم، مطمئناً جوابی هم می گیریم. به هر حال انسان موجودی اجتماعیه و در جامعه زندگی می کنه، پس آدم هر طور که رفتار کنه، متناسب با همون رفتارش چیزهای دیگه رو جذب می کنه.

هم چنین، هر کس مسئول اعمال خودشه ( که قبلاً هم در این باره نوشته بودم) پس هرچند شرایط کلی جامعه بر حال همه تأثیر گذاره، اما همچنان اختیار بیشتر قسمت های زندگی و فعالیت های شخصی دست خودمونه، و واسه همین باید یاد بگیریم درست زندگی کنیم...

مولوی یه شعر بسیار زیبا داره، که خیلی خوب و واضح این قضیه رو توضیح میده. میگه که:

هیچ وازر وزر غیری بر نداشت // هیچ کس ندرود تا چیزی نکاشت
طمع خامست آن مخور خام ای پسر // خام خوردن علت آرد در بشر
کان فلانی یافت گنجی ناگهان // من همان خواهم مه کار و مه دکان
کار بختست آن و آن هم نادرست // کسب باید کرد تا تن قادرست
کسب کردن گنج را مانع کیست // پا مکش از کار آن خود در پیست

پس می بینیم که هیچ توجیه منطقی برای احساسات منفی مثل حسادت، خود کم بینی یا امثال این ها وجود نداره. فقط لازمه که به دنبال علایق و هدفمون بریم و برای خودمون، زندگی معنی دار و زیبایی بسازیم، به طوری که باعث افتخارمون باشه و ما رو به رضایت درونی برسونه...

هم چنین اگه می خوایم کاری رو شروع کنیم، با همه ی شرایط و امکاناتی که داریم شروع کنیم و بهونه نیاریم، چون بهونه و شرط های زائد، فقط خوشبختی رو به عقب می ندازه.
این جمله ی یکی از مشاهیره که میگه:
"اگر در کار ما "اگر" نباشد، قطعاً در آن موفق خواهیم شد!"

مولوی هم میگه:
آن غریبی خانه می‌جست از شتاب // دوستی بردش سوی خانه ی خراب

گفت او این را اگر سقفی بدی // پهلوی من مر ترا مسکن شدی

هم عیال تو بیاسودی اگر // در میانه داشتی حجره ی دگر

گفت آری پهلوی یاران بهست // لیک ای جان در اگر نتوان نشست


و هم چنین میگه:
تا نگردی تو گرفتار اگر // که اگر این کردمی یا آن دگر
کز اگر گفتن رسول با وفاق // منع کرد و گفت آن هست از نفاق
کان منافق در اگر گفتن بمرد // وز اگر گفتن بجز حسرت نبرد

از اما و "اگر" ها چندان کاری ساخته نیست، پس شروع کنیم و هر کاری که برای خوشبختیمون لازمه، انجام بدیم. 
من هم اینو قبول دارم و تجربه کردم که وقتی شرایط کافی مهیّا نیست، پیشرفت هم لاک پشتی خواهد بود، ولی باید توجه داشت که مهم ترین قدم، همون قدم اوله، و اگه ما تلاشمون رو بکنیم که تا حد ممکن کارمون رو درست انجام بدیم، یواش یواش افق های جدیدی رو خواهیم دید و راه ها و امکانات بهتر رو پیدا می کنیم. 
باید به یاد داشت که اگه ما یه قدم برداریم، زندگی دو قدم برامون بر می داره! این چیزیه که همه ی افراد موفق تجربه کردن...
پس شروع کنیم هر چی لازمه بکاریم چون تنها در این صورت میشه انتظار برداشت موفقیت رو داشت!

باشد که رستگار شویم!



در تأیید صحبت های شما، حافظ هم در یک بیت زیبا گفته: "دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر // که ای نور چشم من به جز از کِشته نَدرَوی"

ضمناً در مورد "امّا" و "اگر"های بی موردی که برای خودمون می سازیم هم درست می فرمایید؛ بی خود نیست که می گن "اگر رو کاشتن، چغندر هم در نیومد!" 

هیچ نظری موجود نیست: