۱۳۹۱ آذر ۱۷, جمعه

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست !

در هنگام وبگردی، این شعر رو از سهراب سپهری دیدم، گفتم چه بهتر که به اشتراک بذارم و یه نکته رو هم در پایان بگم:

شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی در همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم
سهراب سپهری


شاعران، نویسندگان، دانشمندان و افراد بزرگ، همیشه به ما گوشزد کردن که قدر و ارزش زندگی رو بدونیم، چون فقط در این صورت می تونیم حداکثر بهره رو ببریم.

*اما یه نکته گیاهخوارانه اینکه: از اونجایی که از نظر ما خام گیاهخوارها، چای و نون کلاً رد میشه! لذا در پاسخ به اون ضسمت که سهراب میگه:
"چای مادر، که مرا گرم نمود

نان خواهر، که به ماهی ها داد"

من میگم:
زندگی، همین تصمیم ماست
برای اصلاح، برای رشد
برای رهایی از غم!
برای رسیدن به آنچه دوست داریم
برای رسیدن به شادی
برای رسیدن به یک "کمال" احتمالی!

و البته منظور اصلی من از نوشتن این نکات، این بود که بگم حتی اگه با قسمتی از یه حرف موافق نباشیم، هم چنان میشه ازش چیز یاد گرفت، در حالی که به اعتقادات و تجربیات درست خودمون هم پایبندیم!

باشد که رستگار شویم!

هیچ نظری موجود نیست: