۱۳۹۱ آبان ۲۷, شنبه

اشتباه من...!

اوایل دوران بلوغم در سنین 14-15 سالگی که تازه فکرم داشت رشد می کرد که بتونم مسائل اجتماعی رو درک کنم، به تناقض های خیلی بزرگی در تحلیل زندگی اکثر انسان ها و عقاید مرسوم در جامعه رسیدم و خوشبختانه همون موقع فهمیدم که خیلی چیزها غلط و پوچه، چون از بچگی یادمه همیشه مردم عادی در حال اعتراض از وضع زندگیشون بودن و هستن ولی در عمل، هیچ کاری برای تغییرش نمی کنن و میگن: "بازم خدا رو شکر!" این افراد حتی خودشون هم به این واقف هستن که زندگیشون هیچ ارزش خاصی نداره و واسه همین هم مدام در حال وقت تلف کردن با امور بی اهمیّت (مثل اخبار روزانه، بحث های بی نتیجه مثل غیبت کردن و یا دخالت در امور زندگی دیگران) هستن و با این رفتار، امکان رشد هر نوع قابلیت و ویژگی مثبتی رو سرکوب می کنن، و در هر صورت، از زندگیشون راضی نیستن و معمولاً یا هدف خاصی ندارن یا احساس می کنن حتی در رسیدن به کوچک ترین اهدافشون هم ناکام هستن، و متأسفانه باز خیلی ها زندگی رو فقط همین می بینن که می خوریم و می خوابیم و آخرش هم با بیماری و خفّت و خواری از دنیا میریم! این تصوّرات پوچ، چیزیه که من بعد از مدّت ها جستجو و بررسی، فهمیدم که با حقیقت، کوچک ترین شباهتی نداره...
مجموعه ی همه ی این عقاید ضد و نقض، عقده ها و ناکامی ها، تبدیل میشه به اتفاقات بد در زندگی، مثل فقر، طلاق، اختلافات خانوادگی، دشمنی، حسادت، کینه، حرص، آز و غیره. فکر نمی کنم نیازی به تکرار مکررات باشه، چون همه تا حدودی می دونیم اوضاع جوامع انسان ها در طول تاریخ چه طور بوده و هست...
بنابر این، با توجه به همه ی اینها، من در 15 سالگی دچار یه سردرگمی بزرگ در مورد زندگی، مبدأ آفرینش و هدف از حیات شدم، و از اون جایی که خیلی ها حتی به این نکته ی اساسی و اصلی هم فکر نمی کنن و من هم آدمی هستم که سعی می کنم همیشه کاملاً رو راست و بدون تعصب باشم، به این نتیجه رسیدم که به جز تعداد کمی از انسان های موفق و کسانی که زندگی پرباری دارن و واقعاً از زندگیشون راضی هستن، اکثر انسان ها مثل سگ به دنیا میان و مثل سگ از دنیا میرن! (جداً معذرت میخوام بابت این لحن نه چندان مناسب، ولی این چیزیه که واقعاً در تفکر من بود و حتی این رو از افراد زیادی شنیدم که همچین نظری راجع به زندگی خودشون داشتن!)
دو سه سال بعد فهمیدم که اشتباه می کردم! بله، واقعاً اشتباه می کردم، چون واقعیت یه مقداری با فکر من فرق داشت. البته این که انسان ها مثل سگ یا هر پستاندار دیگه به دنیا میان، حقیقتاً درسته، چون هیچ انسانی از آسمون نیفتاده پایین! بلکه انسان ها هم مثل بقیه ی پستانداران، از طریق زایمان متولد میشن و این چیز بدی نیست، چرا که طبیعت و شرایط بدنی ما این رو ایجاب می کنه. منتها اشتباه من در قسمت دوم بود؛ درسته که اگه انسان مثل یه سگ یا حیوان از دنیا بره ضرر کرده، چون بالأخره ظرفیت استعدادهای انسان و تکامل روحیش خیلی بالاتر از حیواناته و همین ایجاب می کنه که بهتر از حیوانات زندگی کنه، ولی مسئله اینجاست که خیلی از انسان ها همونطور که خودشون هم میگن، پست تر از حیوانات دنیا رو ترک می کنن! وقتی انسان ها به خاطر دو قرون پول بیشتر همدیگه رو آزار بدن، به همه چیز تجاوز کنن، محیط زیست رو نابود کنن و از همه مهم تر، سلامتی خودشون رو نابود کنن و به بیماری های مختلف دچار شن، در چنین حالتی آیا واقعاً پست تر از حیوانات نیستن؟! و این داستان غم انگیز بشریّت تا الآن بوده، آیا وقت تغییر نرسیده؟!
و اینجاست که ارزش هدف کسانی که تلاش می کنن همونطور زندگی کنن که واقعاً میخوان، مشخص میشه. حقیقتاً هم همین افراد هستن که می تونن دنیا رو به جای بهتری تبدیل کنن چون وقتی کسی خودش زندگی خوبی نداشته باشه و از اون راضی نباشه، مطمئناً نمی تونه برای دنیا هم کار مفید چندانی انجام بده (البته دقت داشته باشین که واژه ی "زندگی خوب" فقط به معنی یه زندگی پرتجمّل نیست، بلکه چیزیه که از نظر هر کس می تونه متفاوت باشه و به همین خاطر، من تأکید دارم انسان حق داره هر جوری زندگی کنه که دلش میخواد البته به شرطی که هیچ گونه آزاری به دیگران نزنه (که این دیگران حتی شامل محیط زیست هم میشه! چون بدون اون، ما هم از لذّت های فیزیکی محروم خواهیم بود!)
خلاصه اگرچه واقعیّت موجود از حتی از طرز تفکّر من در اون زمان هم پوچ تره، ولی خب خیلی خوشحالم که ازش آگاه شدم چون باعث میشه ارزش فلسفه و هدف خودم رو بهتر درک کنم و بیشتر مصمّم بشم که راه خودم رو برم، هر چند همیشه همه چیز بر وفق مراد نیست، ولی خب در کل همین که من توی راه خودم پیش برم، از همه چیز مهم تره.
هدف انسان ها، تن دادن به یه زندگی نکبت بار و زاد و ولد زیاد مثل سگ و گربه نیست! (همونطور که فردوسی بزرگ هم میگه: اگر مایه ی زندگی، بندگیست/ دو صد بار مردن، به از زندگیست) و اگرچه همه ی انسان ها، اهداف دقیقاً یکسانی ندارن، ولی حداقل بخشی از هدف بین همه مشترکه که همون "خوشبختی" هستش...
ضمناً لازمه اینم همیشه یادمون باشه که اولین و مهم ترین قدم در زندگی، اینه که اول خودمون رو تغییر بدیم، چون فقط در این صورت موفق خواهیم بود...

باشد که دنیا را تغییر دهیم و رستگار شویم!

هیچ نظری موجود نیست: