۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

نگرشی واقع بینانه به جهان و زندگی، بدون تعصب

انسان همیشه به دنبال مسائل اساسی بوده و هست، مسئله هایی مثل چگونگی خلقت جهان، خالق جهان و هدف از همه ی اینها.
طبیعتاً اینا مثل یه حساب پیش و پا افتاده ی ریاضی دو دو تا چهار تا نیستن بلکه مفاهیم بسیار عمیقی هستن که همه ی پیامبران، فلافسفه و دانشمندان به دنبال پاسخشون بودن و هر کس پاسخ های متفاوتی پیدا کرده، چون به هر حال طرز فکر و درک هر انسانی (و شاید هر موجودی) متفاوته. در کل این قضیه، یه انگیزه ی عالی و هیجان بخشه برای کسانی که میخوان حقیقت رو درک کنن، منتها متأسفانه سوءاستفاده از احساسات انسان و سرکوب این کنجکاوی، همیشه باعث گسترش ظلم و فساد شده. به عنوان مثال، در زمان پیامبرها که سعی داشتن مردم رو از جهل و خرافات و بت پرستی نجات بدن، حاکمان که حکومت و کنترل خودشون رو در خطر می کردن، ادیان جدید (که منطقی تر هم بودن) رو سرکوب می کردن. چندین قرن بعد در قرون وسطا که کاتولیک های افراطی حکومت رو در دست گرفتن، تا جایی که تونستن از خدا و دین سوءاستفاده کردن که بر مردم حکومت کنن و هر کس کوچک ترین اعتراضی می کرد و یا می خواست طرز فکر متفاوتی رو به مردم نشون بده، فوراً اون رو با انواع روش های وحشیانه از بین می بردن و برای رونق بیشتر کاسبیشون، مردم رو از رفتن به جهنّم می ترسوندن و همونطور که در تاریخ هم می بینیم، فقط عده ی معدودی از مردم شجاع و عاقل بودن که تونستن اون وضع نکبت بار رو عوض کنن وگرنه اکثریت فریب خورده ی جامعه، با وعده و وعید های دروغین سرگرم بودن و با ننگ و خفّت، روزهای زندگی بی ارزششون رو سپری کردن و در اون اوضاع جهنّمی، هر ظلمی رو تحمل کردن که مبادا خدا بر اونها خشم بگیره و برن جهنّم! این طور وضعیتی در همه ی جوامع اتفاق افتاده و در هر منطقه ای از دین همون منطقه سوءاستفاده شده که همین باعث شد چند قرن بعد، ظلم در جهت کاملاً متفاوتی ادامه پیدا کنه، یعنی با رواج بی خدایی و پوچ گرایی و نفی تمام باورهای فلسفی. با ظهور کمونیسم، عملاً پوچ گرایی به اوج خودش رسید و همه چیز مادی شد و خلاصه در سگ دو زدن برای یه لقمه نون! و در تاریخ هم می بینیم که کمونیسم شوروی از نظر وحشی گری و مزخرفی، هیچ دسته کمی از حکومت های قرون وسطایی نداشت. در شوروی هم تا جای ممکن به مردم ظلم شد، هیچ کس حق نداشت عقیده ی متفاوتی مطرح کنه و حتی آزادی فردی هم به مردم ندادن، مثلاً گوش دادن به موزیک غربی غیرمجاز بود! و یا گذاشتن مدل موی غربی، جرم محسوب میشد! فقط و فقط به این دلیل که حاکمان شوروی با حاکمان غربی اختلاف داشتن. حالا اینکه چه کثافت کاری هایی می کردن بحثش خیلی مفصلّه که اینجا جاش نیست. خلاصه واقعاً دوران خیلی خسته کننده و نفرت انگیزی بوده، و این روش پوچ گرایانه و کثیف، هنوز هم در کشورهایی مثل کره ی شمالی ادامه داره.
جالب اینکه گروه های تعصبی از هر عقیده ای که هستن، همه میخوان کل جهان رو تصرف کنن و کاری کنن که همه ی مردم مطابق با عقاید اونها زندگی کنن! در صورتی که آزادی اولین حق هر انسانه.
پس می بینیم که بنا بر شواهد تاریخی، دین گرایی متعصبانه و بی خدایی متعصبانه، هر دو ناکارآمد و ظالمانه بودن، چرا که تعصب به شکوفایی اندیشه فرصت نمیده و انسان رو در گمراهی و بدبختی دفن می کنه. تعصب در واقع بستر سوءاستفاده هاست به خصوص وقتی در سطح وسیعی از جامعه حکمفرما بشه.
به نظر منم پیامبران و ادیان همه نیّت خوبی داشتن، ولی متأسفانه در طول تاریخ دچار سوءاستفاده واقع شدن و خیلی از آموزه هاشون تحریف شده. خرافات هم که به همه ی آیین ها اضافه شده و بنابر این، بعضاً نتیجه ی عکس دادن و به جای هدایت انسان، اون رو گمراه تر کردن. بحث تحریف فقط در مورد سنّت ها نیست، بلکه در مورد هر مسئله ی اجتماعی و تاریخی این اتفاق افتاده و افسانه ها هم در واقع همون تاریخ تحریف شده هستن، یعنی یه چیزی بوده منتها اونقدر تغییرش دادن که به نظر می رسه یه امر غیر ممکن و خیلی پیچیده بوده باشه، غافل از اینکه مسئله ساده تر از این حرفاست. حالا که حقیقت بیش از پیش مبهم شده، چاره چیه؟
چاره اینه که در مورد هر مسئله ای که می خوایم بدونیم، تعصب رو بذاریم کنار و درست و حسابی در موردش تحقیق کنیم. در اکثر مواقع، آیین و باورهای قبلی ما در تناقض با اطلاعات جدیدی که کسب می کنیم نیستن بلکه این تعصب ماست که مانع کشف حقیقت میشه. اما وقتی تعصب و مطلق گرایی رو بذاریم کنار، متوجه میشیم که همه چیز نسبی هست و به جای ترس و امید های کاذب، به دنبال چیزی میریم که برامون مفیدتره. باید یاد بگیریم هر عقیده ای که داریم، توانایی این رو هم داشته باشیم که بیشتر نقدش بکنیم و در مقابل نظرات منطقی دیگه هم کمی فکر کنیم، بدون پیشداوری. اگه هم داستان یا حکایتی رو می شنویم که به نظرمون غیر قابل قبوله، سعی کنیم نکته ی اصلی رو فراموش نکنیم. مثلاً این که میگن نوح دو هزار سال عمر کرده (یا بعضی ها میگن 800 سال و بعضی ها هم میگن 2500 سال) عجیب به نظر میاد و ممکنه خیلی ها باور نکنن، ولی به هر حال نکته ی اصلی اینه که انسان ها در اون دوران قدیم طول عمر بالایی داشتن چون وقتی پیگیر قضیه میشیم، می بینیم در مورد بقیه پیامبرانی که قبل از نوح اومدن هم طول عمرهای بالای 300 سال ذکر شده، که میشه نتیجه گرفت عمر واقعی انسان می تونه خیلی طولانی تر از چیزی که فکر می کنیم باشه به شرطی که شرایطش مثل تغذیه ی سالم و طبیعی، و هم چنین آشنایی کامل با نیازهای بدن و سبک زندگی سالم رو در نظر داشته باشیم.
هیچ چیز کامل نیست، از جمله درک ما. به قول جناب مولوی:
گر بریزی بحر را در کوزه ای/ چند گنجد؟ قسمت یک روزه ای

خلاصه، ناشناخته ها ترسناک نیستن، به شرطی که سعی کنیم حداقل کمی منطقی تر فکر کنم. مثلاً اینکه نمی دونیم از کجا اومدیم و به کجا میریم، دلیل نمیشه که بترسیم و به پوچ گرایی برسیم، چون از طرفی وقتی در خود ذات زندگی و جهان دقت می کنیمف می بینیم چقدر جالبه که اصلاً جهان به وجود اومده! این باعث رشد اخلاقیات و سازگاری با طبیعت هم میشه، چون جذابیت و هیجان جای خودش رو به ترس و ناامیدی میده که در واقع مهم ترین فایده ی فلسفه و منطق هم همینه...

باشد که رستگار شویم!

هیچ نظری موجود نیست: