۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

از منچستر تا اصفهان!، گفتگوی من و دوستم

به لطف اینترنت و تکنولوژی، از حدود یک سال و چند ماه پیش، دوستی پیدا کردم که چند ماه بعد از آشناییمون رفت انگلیس، و ما هم چنان با هم در ارتباط هستیم در این مدت این دوست عزیز، خیلی جاها به من کمک کرد که هیچ وقت فراموش نمی کنم...
حدوداً 10 روز پیش بود این دوستم اومد ایران برا اینکه خانوادش رو ببینه، من هم که خیلی دوست داشتم از نزدیک همدیگه رو ببینیم، من رو دعوت کرد خونه ی خودشون تو اصفهان، و این شد که من هم به عنوان یک سفر کوتاه، رفتم پیشش و دیروز با هم کلی صحبت کردیم و از تجربیاتمون در این مدت گفتیم. قبلاً ها هم با چت و ایمیل، راجع به مهاجرت و خارج و این چیزا صحبت کردیم، ولی دیروز به جزئیاتی پرداختیم که قبلاً صحبتی ازشون نبود.
با اینکه یه سری جاها با هم موافق بودیم و یه سری جاها نه، ولی به هر حال من خیلی چیزا از صحبت هاش یاد گرفتم و حتی این بحث ها کمک کرد تا در مورد بعضی از مسائل زندگی خودم که تا حالا زیاد بهشون توجه نکرده بودم، بیشتر دقت کنم و در موردشون تجدید نظر کنم. این دوستم در انگلیس بود و در شهر منچستر، یعنی یه شهر نسبتاً گرون در یه کشور خیلی گرون، و از مشکلاتی که اونجا داره می گفت، چون به هر حال هر جایی در کنار مزایاش، یه سری مشکلات هم داره که باید همه ی اینها با هم جمع بندی بشه تا آدم بتونه انتخاب درستی داشته باشه چون شرایط هر کس با دیگری فرق داره و نمیشه در مورد همه یک ارزیابی یکسان داشت. 
اما چیزی که خیلی مهمّه، این بود که تمام مشکلاتی که می گفت، نه به تفاوت فرهنگی، که به خودخواهی و پول پرستی انسان ها مربوط میشد که باعث میشه همه مجبور بشن فقط و فقط به پول فکر کنن و بقیه ی مسائل که مهم ترن، برن تو حاشیه. این متأسفانه مشکل خیلی از جوامع هست و قبلاً هم تو همین وبلاگ راجع بهش نوشتم، و من هم یکی از کسانی هستم که همیشه سعی کردم رضایت درونی خودم رو در الویت قرار بدم چون مطمئناً پول همه چیز نیست، ولی متأسفانه خیلی ها (اکثریت) نمیخوان این رو بپذیرن و اینجاست که مطمئن میشم همیشه حق با اکثریت نیست، هر چند معمولاً این طرز فکر اکثریت هست که به شیوه ی زندگی در جامعه شکل میده، ولی به هر حال انسان باید سعی کنه طوری که دوست داره زندگی کنه و اصلاً معنی فردیّت هم همینه، و اگرچه آسون نیست و شاید لازم باشه یه سری جاها و یا به طور موقتی تسلیم خواسته های اکثریت شد و همون طور رفتار کرد، ولی به هر حال نباید معیارها و ارزش های خودمون رو فراموش کنیم چون در غیر اینصورت، سایه هایی بی هویّت بیش نخواهیم بود...
از اونجایی که شاد بودن و تجربه ی لذت های واقعی، مهم ترین اساس در زندگیه و همه ی ما تنوع رو دوست داریم، باید سعی کنیم بهترین راه رو برا خودمون انتخاب کنیم، و حتماً هم باید در نظر داشت که برای هر چیزی ممکنه بیشتر از یک راه وجود داشته باشه که هر راه با شرایط و سلیقه ی یک نفر سازگار باشه، پس نمیشه همه افراد رو در یک ساختار خاص و متعصبانه قرار داد. همینطور نمیشه مشکلات جامعه رو بهونه کرد برای نرسیدن به آرزوها و اهداف، چون به هر حال ما به این دنیا اومدیم که هم خودمون رو تغییر بدیم و هم تا حد ممکن به جامعه کمک کنیم. این دوستم هم به من توصیه می کرد که به راه و اهدافم ادامه بدم و امیدوار باشم و تنبلی نکنم، چون برای موفقیت لازمه که کوشا و مقاوم بود. این حرف، صرفنظر از اینکه چه کسی اون رو بگه، درسته، منتها وقتی من از کسی شنیدم که مشکلات متعدد و مختلفی رو دیده و تجربیاتی هم در خارج از کشور داشته، به من این اطمینان رو میده که بهتره هم چنان به راه و روش خودم ادامه بدم تا اینکه بخوام یه زندگی خسته کننده که اکثریت جامعه تعیین بکنن رو قبول کنم.
خلاصه زندگی کردن یه هنره، و می دونیم در هنر، محدودیت بی معناست! پس لازمه سعی کنیم در این هنر، حرفه ای بشیم! 

باشد که رستگار شویم!

پی نوشت:
بحث و گفتگوی منطقی رو خیلی دوست دارم، چون اگه صادقانه و رک و راست باشه، از نظرهای موافق و مخالف میشه خیلی چیزها یاد گرفت. این دوست من بی طرفانه صحبت می کرد و واسه همین برای من خیلی مفید بود...

هیچ نظری موجود نیست: