۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

اندیشیدن؟ یا تکرار باورهای گذشته؟!

چند وقت پیش یک جمله ای رو شنیدم که واقعاً قابل تأمله. اون جمله این بود:
"اکثر انسان ها فکر می کنند که می اندیشند، در حالی که آنها دائماً در حال تکرار افکار و عقاید گذشته شان هستند"

واقعاً هم همین طوره. در واقع در اکثر مواردی که به "فکر کردن" مربوط میشه، باورهای قبلی و پیشداوری های مختلف، نتیجه گیری ما رو تحت تأثیر قرار میدن و به خصوص در مورد بعضی مسائل فلسفی عمیق که خیلی مبهم و در عین حال، مهم هستن مثل سرآغاز حیات، چیستی زندگی و غیره، اندیشه های مختلف فقط موضوع رو پیچیده تر از اون چیزی که هست کردن، چرا که هر کس موقع نتیجه گیری، معمولاً پیشداوری های مذهبی (و یا سایر باورهای فکری قدیمی) خودش رو وارد تفکرش کرده و می خواسته فلسفه رو با تفکرات قبلی خودش منطبق کنه. اینه که نتایج ضد و نقیض و پر از ابهام هستن و تا حالا دردی رو دوا نکردن...

من سعی می کنم در مورد هر موضوع تازه ای که برام سؤال میشه، بدون پیشداوری قضاوت کنم و البته اگه تناقضی با احساس خودم داشته باشه، دیگه اون رو قابل اعتماد نمی دونم حداقل تا زمانی که همه چیز روشن شه. به هر حال احساسات هم نیروی کمکی هستن برای درک بهتر حقیقت، چرا که علم به تنهایی کافی نیست.

هیچ نظری موجود نیست: