۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

*** اهمیت تجربه ی شخصی از حقیقت ***

من همیشه خیلی به مسائل اساسی زندگی و هستی فکر می کردم، و از این بابت هم خیلی خوشحالم چرا که همیشه به دنبال حقیقت زندگی بودم و در این زمینه همیشه در تفکر بودم و کتاب های زیادی هم خوندم، به نتایج واضحی هم رسیدم که حداقل برای خود شخص من واضح و رضایتبخشه.
چیزی که به طور قطعی می تونم بگم، اینه که خود تفکر و تجربه ی شخصی هر شخص، خیلی بیشتر از سخنان دیگران و آیین ها و رسوم اهمیّت داره. در واقع پیروی کوکورانه از یک آیین و یا از حرف فلان شاعر و یا فلان عارف، کاملاً بی ارزشه.
شما ببینید چه قدر دین و آیین مختلف که صفات مختلفی رو برای خدا برشمردن، اما باید به دنبال اون صفاتی باشیم که خودمون می بینیم و می تونیم درک کنیم و هم چنین اهمیّت دارن. مثلاً مهربونی خدا، مهم ترین صفتشه. اما اینکه کمال مطلق هست یا نه، قادر مطلق هست یا نه، و اینکه از همه چیز در آینده خبر داره، اینها چیزایی هستن که اولاً قابل درک نیست برای ما (حداقل فعلاً هیچ کس تا حالا نتونسته درک کاملی از "کمال مطلق" داشته باشه) و هم چنین واقعاً اهمیّت چندانی ندارن، چون به هر حال ما می بینیم هیچ چیز صد درصد کامل نیست ولی خب این دلیل نمیشه بخوایم پوچگرا باشیم و فقط نیمه ی خالی لیوان رو ببینیم. متأسفانه نکات کم اهمیت خیلی بیش از حد راجع بهشون بحث و استدلال های ناقص شده و همین باعث شده کمتر به مسائل واقعاً مهم اهمیّت داده بشه که در زندگی و کمال ما هم واقعاً تأثیرگذارن. در مورد اون اصول کم اهمیّت، هر کس در حد درک خودش به یه نتیجه ای می رسه که به هر حال رضایتبخشه، ولی چیزای مهم رو نمیشه نادیده گرفت چون پای خوشبختی و زندگی ما در میونه...

باشد که رستگار شویم!

هیچ نظری موجود نیست: