۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

*** اهمیّت صداقت ***

من علاوه بر تمام مشغله ها و فعالیت هام، بعضی وقت ها به پدرم هم در مغازه داری کمک می کنم. چند روز پیش که در مغازه بودم، یه مشتری داشتیم که ازمون خرید کرد و قرار بود 235 هزار تومن پرداخت کنه، اسکناس های ده هزار تومنی رو شمرد و من هم یه بار شمردم دیدم درسته، و مشتری خداحافظی کرد و رفت. طبق عادت، گفتم قبل از این که پول رو بذارم تو گاو صندوق، یه بار دیگه هم بشمرمش. این بود که یه بار دیگه هم پول ها رو شمردم ولی این بار دیدم 100 هزار تومن اضافه هست! پول ها هم با پول دیگه ای قاطی نشده بودن که شک کنم، باورش سخت بود چون هم اون یه بار شمرده بود و هم من یه بار جلوی خودش شمرده بودم همه چیز درست بود، اما این بار دیدم که 10 تا اسکناس ده هزار تومنی اضافه هست! از خودم پرسیدم: "یعنی خلق الساعه در مورد پول ها اتفاق افتاده؟!"
این مشتری برای اولین بار اومده بود پیش ما و بنابراین شناخت قبلی و اطلاعات تماسی هم از اون نداشتیم، به جز اسمش که تو فاکتور نوشته بودم. این بود که جریان رو به بابام هم گفتم و یه جا یادداشت کردیم که این آقا صد هزار تومن از ما طلب داره، تا هر وقت اومد واسه طلبش یادمون باشه...
چند روز گذشت و خبری نشد، تا اینکه امروز ظهر همون مشتری اومده بود بازم ازمون خرید کنه و بابام هم منو صدا زد برای کمک، رفتم و با خودم فکر کردم لابد طرف از جریان خبردار شده و بابام هم قضیه یادشه، ولی موقع حساب و کتاب دیدم بابام یادش رفته طلب اون شخص رو کم کنه! این بود که جریان رو گفتم، بابام بلافاصله قضیه یادش افتاد و اون مشتری هم گفت که از بس مشغول ساختمون سازی هستن، حواس براشون نمونده و تا حالا هم اصلاً متوجه نشدن ولی مشکوک شدن به اینکه یهویی پولشون ته کشیده!
خلاصه هر دومون خیلی خوشحال شدیم، ازمون تشکر کرد و ما هم ازش تشکر کردیم که دوباره اومده به مغازه ی ما، و قضیه به خوبی و خوشی حل شد.
در مورد صداقت و ارزش اون، زیاد شنیدیم و حتی بعضاً تجربیات خوبی هم داشتیم، ولی در اون لحظه من با خودم فکر می کردم ارزش صداقت با هیچ چیز قابل قیاس نیست، و مطمئناً اون حس رضایت درونی بیشتر از صد هزار تومن ارزش داره!
البته یه وقت اشتباه برداشت نشه که من میخوام از خودم تعریف کنم و بگم چه آدم خوبی هستم که این کار رو انجام دادم (چون صداقت یه وظیفه هست)، بلکه من این تجربه ی امروزم رو مثالی می دونم از چیز مهم تری که باید یاد گرفت و خوب درک کرد. بعضی ها میگن اگه صداقت داشته باشی، در جامعه ضربه می خوری، ولی خوشبختانه همیشه اینطور نیست و بالأخره آدم نتایج خیلی خوبش رو هم می بینه. البته بهتره که در معاملات بیشتر دقت کنیم، ولی خب همه بعضی وقت ها اشتباه می کنن و کسی که خودش رو خوب می شناسه، باید به طرف مقابل کمک کنه که اشتباهش جبران بشه، وگرنه سوءاستفاده هنر نیست و نشانه ی حقارته.
ضمناً همه ی پدیده ها تصادفی نیستن و هر اتفاقی، نظمی در دل خودش داره که خیلی چیزها بر اون اثر می ذارن، مخصوصاً افکار ما که شاید مهم ترین عامل هر چیزی که می بینیم باشه.
باشد که رستگار شویم!

هیچ نظری موجود نیست: