۱۳۹۱ مرداد ۱۴, شنبه

*** جسم و روح؛ رود و سرچشمه ***

نظریه های زیادی در مورد پیدایش انسان و اصلاً پیدایش حیات وجود داره که صرفنظر از اینکه کدوم نظریه درست و کدوم نادرسته، لازمه که یه نگاهی به رابطه و شباهت بین پدیده ها بندازیم چون به هر حال ناشناخته ها، خیلی خیلی بیشتر از چیزایی هستن که ما تا حالا شناختیم و بنابر این فقط با تکیه بر شناخته ها و دانش محدود خودمون کاری از پیش نخواهیم برد...
یک رود که از سرچشمه راه می افته و سرازیر میشه و از هر مسیری که بتونه رد میشه، سر راهش زیبایی های خیلی زیادی به وجود میاره، از خود شکل رودخونه و صدای زیبای آب گرفته تا گیاهان زیبا و متنوعی که با آب اون رودخونه آبیاری میشن و جانورانی که اطراف اونها زندگی می کنن. خیلی زیباست، تک تک اجزاش زیباست...
حالا فرض کنید که جریان این رودخونه به یه طریقی از سرچشمه قطع بشه. نتیجه چی میشه؟ نتیجه میشه اینکه بعد از مدّت کوتاهی، اون رود پر جنب و جوش و پر از زیبایی و تنوع، تبدیل میشه به یه مرداب و کم کم اطرافش هم خشک میشه.
از طرف دیگه، فرض کنید آب سرچشمه به همون اطراف محدود میشد و رودی ازش به وجود نمی اومد، در اون صورت هم زیبایی های یک رود به وجود نمی اومد و دیگه خبری از این همه زیبایی و جنگل و تنوع حیاتی که در اطراف رودخونه به وجود میاد، نبود، در نتیجه آبی که می تونست یه سطح خیلی وسیعی رو آباد و زیبا کنه، در یک منطقه ی محدود می موند و از پتانسیل بالای اون هیچ استفاده ای نمیشد و چیز جدیدی به وجود نمی اومد. پس رود و سرچشمه در واقع همکار و مکمل همدیگه هستن.
در مورد انسان و سایر جانداران هم وضع به همین شکله، یعنی همه ی موجودات زنده برای اهداف خاصی از سرچشمه ی وجودیشون جاری شدن و به زمین اومدن تا اون هدف ها رو اجرا کنن، منتها به شرطی موفق خواهند بود که هم چنان ارتباطشون رو با سرچشمه حفظ کنن و نذارن جریان قطع بشه، چرا که در غیر اینصورت به شکست در یک مرداب محکوم خواهند شد.
من فکر می کنم تمام آموزه های دینی و معنوی هم بر همین اساس بودن، یعنی همه می خواستن این رو گوشزد کنن که اهداف خاصی از آفرینش وجود داره که می بایستی همراه ارتباط با سرچشمه، این اهداف رو اجرا کنیم و از استعدادهامون بهره ی لازم رو در راه سعادتمندی ببریم.
اینکه بقیه ی حیوانات و حتی گیاهان، به چه شکل با منبع هستی و حیات در ارتباط هستن، چندان بر ما روشن نیست، اما در مورد انسان، توجه به روح و امور معنوی زندگی به ما کمک می کنه تا همیشه با اون منبع شگفت انگیز در ارتباط باشیم. به همین خاطر، ضمن بهره گیری از زیبایی ها و نعمت های مادی، می بایستی به امور معنوی هم توجه کافی داشته باشیم که زندگیمون معنادار و زیباتر بشه. برای رسیدگی امور روحی هم، روشهای مختلفی وجود داره که هر کس به یه روش راحت تره، از دعا کردن گرفته تا یوگا و مدیتیشن. حتی خواب هم به ارتباط معنوی ما با منبع آفرینش و افزایش دسترسی به ذهن ناخودآگاه کمک زیادی می کنه و به همین خاطره که کم خوابی و بیخوابی باعث به وجود اومدن مشکلات جسمی و روانی مختلف میشه...
تقریباً برای انجام هر کاری راه های متفاوتی وجود داره، بنابر این ما هم برای کشف ناخودآگاهمون می تونیم از روش های مختلفی استفاده کنیم، ولی من فکر می کنم یوگا و مدیتیشن روش هایی باشن که همه ی افراد باهاش راحت باشن و چون خودم چند بار تجربه کردم، به همین خاطر اون رو خیلی مفید می دونم. البته متأسفانه تا حالا خودمم اونطور که باید به این امور توجه نکردم و استمرار کافی نداشتم، اما اینجا می نویسم برای شروعی دوباره، برای اینکه هم یه مقداری از تجربه و چیزی که درک کردم بگم و هم اینکه از این به بعد آگاهانه تر عمل کنم.
در واقع من اطمینان دارم که در خلقت هر موجودی هدفی هست (حالا اون هدف ممکنه موقتی و یا دائمی باشه) و بعد از انجام شدن اون هدف، اون موجود هم چنان به راه کمالش ادامه میده برای انجام اهداف دیگه. در واقع همه ی شگفتی های خلقت، در عین پیچیده بودن، ساده هستن! جذابیتش هم به همینه.
فکر می کنم خیام تفکرش درست بوده که خدا رو فقط منبع زیبایی و نیکی می دونسته. شرّ و بدی ای هم که ما می بینیم در واقع نه از طرف خدا، که به خاطر عدم کمال موجوداته، همون طور که تاریکی به دلیل عدم وجود نوره و سرما، عدم گرماست. پس در واقع بدی هم، نبود نیکی هست و اگه نیکی گسترش پیدا کنه، بدی کمتر میشه. ولی حتی اگه بدی (=عدم نیکی) گسترش پیدا کنه، نیکی هم چنان ارزشمنده.
در کل من فکر می کنم کمال مطلقی در کار نیست بلکه بهتر از اون، کمال یه پدیده ی غیرمتناهی و بی کرانه که هیچ محدودیتی براش نیست! و این برای ذهن انسان خیلی بهتر و لذتبخش تره، چرا که ذهن انسان هم در حقیقت نامحدود طلبه و از چیزهای محدود هر چقدر هم که زیبا باشن، بعد از یه مدت خسته میشه، مگر اینکه یه چیز نامحدود در چیزهای محدود ببینه. مثلاً یه عکس خاطره انگیز هر چقدر هم زیبا باشه، بالأخره محدوده، اما اون محبت و خاطراتی که ما ازش داریم جزء قلمرو نامحدودهاست و به همین خاطره که این عکس های محدود رو نگه می داریم!
خلاصه این که ما در واقع مکمل و همکار منبع آفرینش هستیم، پس قدر خودمون رو بیشتر بدونیم و سعی کنیم همیشه با اصل وجودیمون (=سرچشمه) در ارتباط باشیم که بتونیم بیشترین استفاده رو از پتانسیل ها و استعدادهایی که داریم، ببریم. 



هیچ نظری موجود نیست: