۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

*** ترس چیست؟ خوب است یا بد؟ ***

بعضی ها معتقدند که دو نوع ترس وجود دارد. نوع اول: مکانیسم دفاعی جسم است و نوع دوم: شبح و توهمات است. ترس از کجا وارد انسان شده است و کاربرد ترس چیست؟ ترس چه کمکی به احوالات و رفع مشکلات ما می کند؟ آیا وقتی می ترسیم, از چه چیزی می ترسیم و عواقب ترس چه خواهد بود؟ ترس در دامن ترس و از خود ترس بزرگ می شود, فعلا این را داشته باشیم...سیزده درصد مردم هلند از احساس ترس و فوبی های گوناگون مشکل دارند.
توجه داشته باشیم که ترس, یک احساس است و تمامی احساسات, حاصل ذهن و تفکرات ما هستند. ترس, از کمبود عشق و آگاهی سرچشمه می گیرد. آنچه که موجب احتیاط به هنگام عبور از خیابان می شود, عشق و میل ما به زندگی و ادامهء آن است, نه احساس ترس. و اگر دلیل ما برای دزدی نکردن, ترس از عواقب آن باشد, آن ترس, نفسانی است و دزدی جای خود باقی می ماند و در مواقع دیگر, خود را بروز می دهد. ترس عامل رفتارهای خوب انسان نبوده و نخواهد بود. انسان باید انگیزه ای بالاتر و قوی تر از ترس داشته باشد, تا بتواند حق همکار, همسایه, دوستان و خانوادهء خود را به جا آورد.
حتی ترس از مرگ نیز, نتوانسته است انسان را از کشت و کشتار و ظلم و ستم رهایی سازد. اما عشق چرا!
دلیل تمامی ترس های موجود آدمی, از کمبود عشق می باشد و اگر همین بشر امروزی, مزهء عشق را چشیده باشد, به سختی می تواند بترسد و دروغ بگوید و بازی در بیاورد. کدام عاشقی که به منزل رسید, دروغ گفت و ظلم کرد؟ و کدام ترسویی هست که انتقام و کینه در سر نداشته باشد!؟ و اگر هم انتقام و کینه ای در سر ندارد,از ترس و کوچکی او ناشی می شود, نه از بزرگی او. ترس, غذایی است که تبدیل به خشم می شود و خشم نیز تبدیل به رفتارهای وحشی و کج خلقی شده و زندگی را بر خود و دیگران جهنم می کند.
می گویند که ترس از تنهایی, دلیل ازدواج و تشکیل خانواده است و ترس از دزد باعث می شود که ما مراقب اموالمان باشیم و ترس از بیماری باعث می شود که از عوامل ابتلا به بیماری جلوگیری کنیم. اما به نظر من, ترس از تنهایی, مدل و انگیزه ای نفسانی برای ارتباطات است. ترس از دزد و بیماری نیز, انگیزه ای ضعیف برای مبتلا نشدن به بیماری و مراقبت از اموال است. چه انگیزه ای بالاتر و والاتر و باشکوه تر از خود عشق می تواند وجود داشته باشد که ما سالم باشیم و از بیماری ها فاصله بگیریم!؟ و کدام انگیزه بالاتر از عشق هست که ما را با معشوق, درهم بیامیزد!؟ تنها انگیزهء بزرگ و معتبر, علاقه و عشق به بودن هست که انسان را از تمامی کارها و رفتارهای زشت برحذر می دارد. یک انسان عاشق, کار و عمل زشت انجام نمی دهد, یعنی ابزار آن را ندارد. یعنی زشتی ها و بدی ها, از عشق دوری می کنند!
و ترس از "نبودن" ترس کاذب است. ترسی است که شامل حال بیگانگان می شود. ترس از موش و شیر, ما را به زندگی علاقه مند نمی کند, بلکه ما را از زندگی باز می دارد. اگر اوباشی به ما حمله ور می شود تا ما را مورد ضرب و شتم قرار دهد, ترس ما, هیچ کمکی به ما نخواهد کرد و ترس ما نیست که ما را به اوباش و متجاوز و جبار نزدیک نمی کند, اتفاقاً, ترس, ما را به طرف اوباش نزدیکتر می کند. این از وجود شدت عشق هست که از درد و اندوه و خطر, پرهیز می کنیم. این ماهیت بدی و بدذاتی است که عشق را از خود دور می کند- عشق را پس می زند.
-ترسی نیز وجود دارد که به طور کامل, از توهمات و شبح سازی های ذهن ناشی می شود که بهتر است درمان شود, در غیر این صورت انسان نخواهد توانست که در کارها و عملکردهای خود, معقولانه و منطقی برخورد داشته باشد. برای اینکه دوستی در فلان اداره ای مورد کم لطفی قرار گرفته است, پس من باید بترسم از اینکه تقاضای وام و یا کار بکنم!؟ به خاطر یک احتمال, از تلاش و امید برای رشد پرهیز می کنیم. خاطره و شکست دیروز ما, به معنی شکست و حوادث ناخوشایند و سخت فردا نیست. کمبود اطلاعات, نباید ذهن من و شما را به طرف توهمات و خیال بافی ها, و در نتیجه "ترس" بکشاند. ترس از حوادث رخ نداده در آینده, ترسی شایع و متداول و از کاذب ترین ترس ها می باشد.
من ترس را جزو غریزه های انسان نیافتم. ترس همیشه و در همه حال, تصوری در ذهن است که به وقوع نیافته است و اغلب نیز به وقوع نمی پیوندد. ترس منطقی و مثبت نیز, وجود خارجی نداشته و من همهء ترس ها را, سفیر شیطان یافتم.
کسی که از ترس مجازات, گناه نمی کند, چه ارزشی دارد؟ کسی که از ترس اینکه برایش احترام نگذارند, دیگران را مورد احترام قرار می دهد, چه ارزشی دارد؟ من از خدا هیچ ترسی ندارم. چه لطفی دارد, اگر من از ترسم به خدا, مال حرام نخورم؟ و تو فکرش را بکن که کسی از مجازات نمی ترسید!؟
در عالم واقعی, ترس برای افراد فرصت طلب و جبار, کاری بس مفید و اجتناب ناپذیر است. زیرا عده ای با همین انگیزه مجبور به انجام و یا عدم انجام کاری می شوند. برای عده ای همین انگیزهء نفسانی, کافی است که به حریم کسی تجاوز نکنند. آیا واقعا, ترس, برای محافظت از آرامش و بروز تجاوز, مفید و اجتناب ناپذیر است؟ فقط چیزی را که حتم دارم این است که, کسانی که می ترسند, می ترسانند! ترس, تردید, تولید می کند و تردید, ترس تولید می کند. فرضیات و تردیدهای ما, واقعیت نیستند. بلکه یک مشت فکر و ناامنی ها و قهرهای درون ما هستند, که خود را به شکل ترس بروز می دهند.
ترس و بزدلی باعث حالت نگرانی چشم ها و جسم می گردد و این حالت, اعتماد دیگران را سلب و جذابیت را از بین می برد. ترس موجب ذلت و عدم آزادی و خلاقیت می شود. ریشهء ترس را در تربیت و آموزش باید جستجو کرد. زمانی که مادری در موقع زمین خوردن بچه اش, هل شده و با صدای بلند می گوید: چه شد-چه شد!! زمانی که جامعه و والدین به خاطر از دست رفتن عزیزان خود, عزادار می شوند و یا زمانی که از نتیجه های منفی کارشان و از رفتارهای دوستانشان صحبت می کنند, هزاران پیام منفی را در کودکی, بر ما تحمیل می کنند و در این مسیر نه تنها ترس, بلکه ملامت و نکوهش و انتقام و حسد و ...نیز با ما بزرگ می شوند.
علت پرت نکردن خود به درون اقیانوس, در حالی که شنا بلد نیستیم, ترس نیست, بلکه علاقهء شدید طبیعت به زندگی و روند طبیعی آن است که ما را از آن کار خطرناک منع می کند. اگر شما یقین داشتید که در زیر و ته آن اقیانوس بهشت قرار دارد, آیا باز می ترسیدید!؟ می خواهم بگویم که احساس ترس نباید در زندگی ما دخالت و فضولی کند. زندگی ما ربطی به احساس ترس ندارد. ترس خود را تحمیل بر زندگی ما می کند و پادزهر ترس, عشق است و باز عشق! عشق و یگانگی به انسان جسارت و جرات می بخشد.
عشق, آدمی را از از کارهای خطرناک باز می دارد و ترس آدمی را به طرف کارهای خطرناک سوق می دهد. قبلهء عشق, خداوند, و قبلهء ترس, شیطان است. ترس از گرسنگی و آینده, ما را با افراد شیطانی و نفسانی روبرو می کند و عشق و امید به زندگی و آینده, ما را با خدایی ها روبرو می کند. ترس اصیل نیست, لیکن زندگی دارای اصالت است. اصیل و غیر اصیل را نباید مخلوط کرد.
ترس نیز, مانند واژه ی ناموس, یک احساس واهی و ساختهء ذهن است. و همانقدر که ناموس برای آنان اهمیت دارد, ترس نیز برای افراد ترسو اعتبار دارد! و چنین شد که ترس را جایگزین عشق کردند. ترس هیچ فایده ای برای انسان ندارد. اما عشق چرا!

منبع: http://www.wurqun.blogfa.com/post-274.aspx

هیچ نظری موجود نیست: