۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

*** استیون هاوکینگ ، معنای توانستن ! ***



استیون ویلیام هاوکینگ متولد 8 ژانويه 1942

او از هر گونه تحرك عاجز است. نه می تواند بنشيند نه برخيزد. نه راه برود. حتی قادر نيست دست و پايش را تكان بدهد يا بدنش را خم و راست كند. از همه بدتر توانايی سخن گفتن را نيز ندازد. زيرا عضلات صوتي او كه عامل اصلي تشكيل و ابراز كلمات اند مثل 99 درصد بقيه عضلات حركتي بدنش در يك حالت فلج كامل قرار دارند. مشتي پوست و استخوان است روي يك صندلي چرخدار كه فقط قلبش و ريه هايش و دستگاه هاي حياتي بدنش كار مي كنند و بخصوص مغزش فعال است. يک مغز خارق العاده كه دمی از جستجو و پژوهش و رهگشايي بسوي معماها و نا شناخته ها باز نمی ماند.

اين اعجوبه ی مفلوج استيفن هاوكينگ، پرآوازه ترين دانشمند دهه آخر قرن بيستم است كه اكنون در دانشگاه معروف كمبريج همان كرسي استادي را در اختيار داردكه بيش از دو قرن پيش زماني به اسحق نيوتن كاشف قانون جاذبه تعلق داشت.هم چنين وی را انيشتين دوم لقب داده اند زيرا می كوشد تئوري معروف نسبيت را تكامل بخشد و از تلفيق آن با تئوري هاي كوانتومي فرمول واحد جديدی ارائه دهد كه توجيه كننده تمامی تحولات جهان هستی از ذرات ريز اتمي تا كهكشان های عظيم باشد.

اينشتين معتقد بود كه چنين فرمول يا قانون واحدي مي بايست وجود داشته باشد و سال هاي آخر عمرش را در جستجوی آن سپری كرد اما توفيقی نيافت.

استيفن هاوكينگ شهرت و اعتبار علمي خود را مديون محاسبات رياضي پيچيده و بسيار دقيقي است كه در مورد چگونگي پيدايش و تحول سياهچاله هاي آسماني يا حفره هاي سياه انجام داده است.اين اجرام فوق العاده متراكم كه به علت قدرت جاذبه بسيار قوي حتي نور امكان جدايي از سطح آن ها را ندارد وجودشان بر اساس تئوري نسبيت انيشتين پيش بينی شده بود و به همين جهت هم سياهچاله ناميده شدند.رديابی و رويت آنها بوسيله قوي ترين تلسكوپ ها يا هر وسيله ديگر تا كنون ممكن نبوده است. با وجود اين استيفن هاوكينگ با قدرت انديشه و محاسبات رياضی چون و چرا ناپذيرش، نه فقط وجود سياهچاله ها را به اثبات رسانده و چگونگي شكل گيري و تحول آن ها را نشان داده بلكه به نتايج جالبی در رابطه اين اجرام با كيفيت وقوع انفجار بزرگ Big Bang در آغاز پيدايش كيهان دست يافته است كه در دانش فيزيک اختری و كيهان شناسی اهميت بسزايی دارد و به عقيده صاحبنظران بنای اين علوم را در قرن آينده تشكيل خواهد داد.

كتاب جديد هاوكينگ در اين زمينه كه بعنوان سياهچاله ها و جهان هاي نوزاد انتشار يافت در محافل علمي جهان مثل يک بمب صدا كرد و شگفتي فراوان برانگيخت. اما قبل از اشاره خلاصه ای می آوريم از زندگي نويسنده اش كه به راستی از كتاب او شگفتی بر انگيز تر است .

استيفن هاوكينگ در 8 ژانويه 1942 م (300 سال پس از مرگ گالیله) در شهر دانشگاهي آكسفورد زاده شد و دوران كودكی و تحصيلات اوليه اش را در همان شهر گذرانيد. در جنگ جهانی ، آکسفورد ، به عنوان یکی از مراکز نگهداری از کودکان جنگ زده انگلیس برگزیده شده بود. به هشت سالگی که رسید ، خانواده هاوکینگ به سن آلبانس ، شهری در 32 کیلومتری شمال لندن رفتند که استیون در آنجا به مدرسه سن آلبانس رفت و از همان آغاز ، نبوغ خود را نشان داد. پدرش پزشک و متخصص بیماری های مناطق حاره و مادرش از فعالان حزب لیبرال بود. استیون پسر کوچک اندامی بود که به کندی خواندن را فرا گرفت و هرگز در کلاس درس از شاگردان متوسط کلاس بالاتر نبود. لیکن او بسیار کنجکاو ، خیال پرور و دوست دار موسیقی بود. او از ابتدا علاقه شدیدی به علوم پیدا کرده و به تحصیل ریاضیات و بعدها به فیزیک پرداخت. از همان زمان به علوم رياضيات علاقه داشت و آرزوي دانشمند شدن را در سر مي پروراند اما در مدرسه يک شاگرد خودسر و به خصوص بد خط شناخته مي شد و هرگز خود را در محدوده كتاب هاي درسي مقيد نمي كرد بلكه چون با مطالعات آزاد سطح معلوماتش از كلاس بالاتر بود هميشه سعي داشت در كتاب های درسی اشتباهاتی را گير بياورد و با معلمان به جر و بحث و چون و چرا بپردازد !

پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند در خانه ای مملو از كتاب كه عادت به مطالعه را در فرزندانشان تقويت مي كرد. فرانک، پدر خانواده، پزشك متخصص در بيماري هاي مناطق گرمسيري بود و به همين جهت نيمي از سال را به سفرهاي پژوهشي در مناطق آفريقايي مي گذراند. اين غيبت هاي متوالي برلي بچه ها چنان عادي شده بود كه تصور مي كردند همه پدر ها چنين وضعي دارند. و مانند پرندگان هر ساله در فصل سرما به مناطق آفتابي مهاجرت مي كنند و بعد به آشيانه بر مي گردند. در عين حال غيبت هاي پدر نوعي استقلال عمل و اتكا به نفس در بچه ها ايجاد مي كرد.

پدرش دوست داشت که او پزشکی بخواند. در سال 1958 او و چند تن از دوستانش موفق به ساخت یک رایانه ابتدایی ولی با کارایی خوبی شدند. در سال 1959 موفق به دریافت بورس تحصیلی از دانشگاه آکسفورد شد و آنجا بود که قابلیت های خویش را به خوبی نشان داد.

استيفن در 17 سالگي تحصيلات عاليه را در رشته طبيعي آغاز كرد و از همان زمان به فيزيك اختري و كيهان شناسي علاقه مند شد زيرا در خود كنجكاوي شديدي مي يافت كه به رمز و راز اختران و آغاز و انجام كيهان پی ببرد. سالهای دهه 60 عصر طلايي كشف فضا- پرتاب اولين ماهواره ها و سفر هيجان انگيز فضانوردان به كره ماه بود و بازتاب اين وقايع تاريخي در رسانه ها جوانان را مجذوب می كرد. به علاوه استيفن از كودكی عاشق رمان هاي علمی تخيلی بود و مطالعه آن ها نيز بر اشتياق او به كسب معلومات بيشتر در فيزيك و نجوم و علوم ديگر مي افزود. او دوره سه ساله دانشگاه را با موفقيت به پايان برد و آماده می شد تا دوره دكترا را در رشته كيهان شناسی آغاز كند اما . . .

اما به دنبال احساس ناراحتي هايي در عضلات دست و پا استيفن در ژانويه 1963 يعني آغاز بيست و يكسالگي مجبور به مراجعه به بيمارستان شد و آزمايش هايی كه روي او انجام گرفت علائم بيماری بسيار نادر و درمان ناپذيری را نشان داد. اين بيماری كه به نام ALS شناخته می شود بخشی از نخاع و مغز و سيستم عصبي را مورد حمله قرار می دهد و به تدريج اعصاب حركتي بدن را از بين می برد و با تضعيف ماهيچه ها فلج عمومي ايجاد مي كند بطوريكه بمرور توانايی هرگونه حركتي از شخص سلب می شود. معمولا مبتلايان به اين بيماری بی درمان مدت زيادي زنده نمی مانند و اين مدت براي استيفن بين دو تا سه سال پيش بينی شده بود.

نوميدی و اندوه عميقی را كه پس از آگاهی از جريان بر استيفن مستولی شد می توان حدس زد. ناگهان همه آرزوهای خود را بر باد رفته ميديد. دوره دكترا، رويای دانشمند شدن ، كشف رمز و راز كيهان – همگی به صورت كاریكاتورهايی در آمدند كه در حال دورشدن و رنگ باختن به او پوزخند مي زدند. به جاي همه آن خيال پروری های بلند پروازانه حالا كاري بجز اين از دستش بر نمي آمد كه در گوشه اي بنشيند و دقيقه ها را بشمارد تا دوسال بعد با فلج عمومی بدن زمان مرگش فرا برسد.

به اتاقی كه در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهايي ساعت ها متفكر و بي حركت ماند. خودش بعدها تعريف كرده است كه آن شب دچار كابوسی شد و در خواب ديد كه محكوم به اعدام شده است و او را براي اجراي حكم مي برند و در آن موقعيت حس كرد كه هر لحظه زندگی چقدر برايش ارزشمند است. بعد از بيداري به ياد آورد كه در بيمارستان با يك جوان مبتلا به بيماری سرطان خون هم اتاق بوده و او از فرط درد چه فريادهايی می كشيد. پس خود را قانع كرد كه اگر به بيماري لادرماني مبتلاست اما لااقل درد نمي كشد. به علاوه طبع لجوج و نقادش كه هيچ چيز را به آساني نمی پذيرفت، هشدار داد كه از كجا معلوم كه پيش بينی پزشكان درست از كار در بيايد و چه بسا كه از نوع اشتباهات كتب درسي باشد!

اما آنچه به او قوت قلب و اعتماد به نفس بيشتری براي مبارزه با نوميدي و بدبيني داد آشنايی اش در همان ايام با دختری به نام (جين وايلد) بود كه بعد ها همسرش شد و نقش فرشته نگهبانش را به عهده گرفت. جين اعتقادات مذهبی عميقی داشت و معتقد بود كه در هر فاجعه اي هر چند بد، راه اميدی وجود دارد كه با استقامت و قدرت روحي خود مي تواند رشد كند. و بارور شود. بايد به خداوند توكل داشت و از ناكامی هايی كه پيش می آيد، خيزگاه هايی براي كاميابی ساخت.

جين دانشجوي دانشگاه لندن بود اما تحت تاثير هوش فوق العاده و شخصيت استثنايي استيفن چنان مجذوب او شده بود كه هر هفته به سراغش مي آمد و ساعتي را به گفتگوي با او مي گذرانيد و آمپول خوشبيني تزريق مي كرد.آن ها پس از چندي رسماً نامزد شدند و استيفن تحصيلات دانشگاهي اش را از سر گرفت زيرا براي ازدواج با جين مي بايست هرچه زودتر دكتراي خود را بگيرد و كار مناسبي پيدا كند.

و او طي دو سال با اشتياق و پشتكار اين برنامه را عملي كرد در حالي كه رشد بيماري لعنتي را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به كمک يک عصا و سپس دو عصا راه مي رفت. ازدواجش با جين در سال 1965 صورت گرفت و او چنان غرق اميد و شادي بود كه به پيش بيني دو سال پيش پزشكان در مورد مرگ قريب الوقوعش نمي انديشيد.

پروفسور استيفن هاوكينگ اكنون 67 سال داردو ظاهراً بيش از يك ربع قرن قاچاقي زندگي كرده است!. البته اگر بتوان وضع كاملاً استثنايي او را در حال حاضر زندگي ناميد.!

پيش بيني پزشكان در مورد بيماري فلج پيش رونده او نادرست نبود و اين بيماري اكنون به همه بدنش چنگ انداخته است. از اواخر دهه 60 براي نقل مكان از صندلي چرخدار استفاده مي كند و قدرت تحرك از همه اجزاي بدنش به جز دو انگشت دست چپش سلب شده است. با اين دو انگشت او مي تواند دكمه هاي كامپيوتر بسيار پيشرفته اي را فشار دهد كه اختصاصاً براي او ساخته اند و بجايش حرف مي زند. و رابطه اش را با دنياي خارج برقرار مي كند زيرا از سال 1985 قدرت تكلم خود را هم ازدست داده است.

در آن سال او پس از بازگشت از سفري به درو دنيا براي مدتي در ژنو بسر مي برد كه مركز پژوهشهاي هسته اي اروپاست و دانشمندان اين مركز جلسات مشاوره اي با او داشتند. يك شب كه استيفن هاوكينگ تا دير وقت مشغول كار بود ناگهان راه نفس كشيدنش گرفت و صورتش كبود شد بيدرنگ او را به بيمارستان رساندند و تحت معالجات اضطراري قرار دادند. معمولا مبتلايان به بيماري ALS در مقابل ذات الريه حساسيت شديدي دارند و در صورت ابتلاي به آن ميميرند كه اين خطر براي استيفن هاوكينگ هم پيش آمده بود و گرفتن راه تنفس او ناشي از ذات الريه بود. پس از چند روز بستري بودن در بخش مراقبتهاي ويژه بيمارستان سرانجام با اجازه همسرش تصميم گرفته شد كه با عمل جراحي مخصوص مجراي تنفس او را باز كنند اما در نتيجه اين عمل صداي خود را براي هميشه از دست میداد.

عمل جراحي با موفقيت صورت گرفت و بار ديگر استيفن از خطر مرگ جست. هر چند قدرت تكلم خود را از دست داد اما با جايگزيني كامپيوتر مخصوص سخنگو ارتباط او با اطرافيانش حتي بهتر از سابق شد زيرا قبلا بعلت ضعف عضلات صوتي با دشواري و نارسايي زياد صحبت مي كرد. كامپيوتر سخنگو را يک استاد آمريكايي كامپيوتر در كاليفرنيا براي او ساخت و تقديمش كرد. برنامه ريزي اين دستگاه شامل سه هزار كلمه است و هر بار كه استيفن بخواهد سخني بگويد مي بايست با انتخاب كلمات و فشردن دكمه هاي كامپيوتر به كمك دو انگشتش كه هنوز كار مي كنند جمله مورد نظرش را بسازد و صداي مصنوعي به جاي او حرف مي زند. البته اينگونه سخنگويي ماشيني طولاني تر است اما خود استيفن كه هرگز خوشبيني اش را از دست نمي دهد عقيده دارد كه به او وقت بيش تري مي دهد براي انديشيدن آنچه مي خواهد بگويد و سبب مي شود كه هرگز نسنجيده حرف نزند.

ويلچر يا صندلي چرخدار استيفن كه به وسيله آن رفت و آمد مي كند نيز از پيشرفته ترين پديده هاي تكنولوژي است و با نيروي الكتريكي حركت مي كند. وي اتكاي زيادي به ويلچر خود دارد چون علاوه بر حركت با آن وسيله اي براي ابراز احساساتش نيز محسوب مي شود. مثلا اگر در يك ميهماني به وجد آيد با ويلچرش به سبك خاص خود مي رقصد و چنانچه صبر و حوصله اش را در مورد يک شخص مزاحم از دست بدهد در يك مانور سريع از روي پاهاي او رد مي شود !!! بسياري از شاگردانش ضربه ی چرخ هاي ويلچر او را تجربه كرده اند و به گفته خودش يكي از تاسف هايش اين است كه طعم اين تجربه را به مارگارت تاچر نچشانده است !

يكي از شگفتی های اين آدم مفلوج و نحيف كه به ظاهر بايد موجودی تلخ و غمزده و منزوی باشد شوخ طبعی و شيطنت كودكانه اوست كه بخصوص در برق نگاه هوشمندانه و رندانه اش ديده می شود. در حاليكه اجزای چهره اش بی حركت و فاقد هرگونه واكنش احساسی و عاطفی هستند اما چشمانش مي درخشند.

انگار به هزار زبان با مخاطب سخن مي گويند. او به هيچ وجه خودش را منزوي نكرده است. به كنسرت و پارك مي رود. در رستوران غذا مي خورد. در انجمن هاي دانشجويان شركت مي كند. و سر به سر شاگردانش_كه هميشه او را سوال پيچ مي كنند_مي گذارد. شيوه شيطنت آميزش اينست كه پاسخگويي را گاهي عمداً كش مي دهد و در حالي كه پرسش كنندگان پس از چند دقيقه انتظار پاسخ مفصلي را براي سوال خود پيش بيني مي كنند با يك كلمه بله يا نه از كامپيوتر سخنگويش همه را به خنده مي اندازد.

اين اعجوبه فاقد تحرك، عاشق جنب و جوش و گشت و سياحت است و تا كنون دوبار به سفر دور دنيا رفته و حتي از چين و ديوار باستاني آن ديدن كرده است. همچنين در صدها كنفرانس و سمينار علمي شركت كرده است و به ايراد سخنراني پرداخته است. كه البته اين سخنراني ها قبلا در نوار ضبط و در روز كنفرانس پخش مي شود.

پرفروش ترين كتاب علمي

از نكات جالب ديگر در زندگي استيفن هاوكينگ يكي هم اينست كه او در سال هاي اوليه زناشويي اش با جين وايلد از او صاحب سه فرزند شد يك دختر و دو پسر. لذت پدري و احساس مسئوليت در تامين زندگي فرزندان يكي از مهم ترين انگيزه هايي بود كه او را در مقابله با مشكلاتش ياري داد زيرا با طبع لجوج و بلندپروازش اصرار داشت كه بهترين امكانات زندگي و تحصيل را براي بچه هايش فراهم كند و اين امر مخارج هنگفتي روي دستش مي گذاشت. هزينه خودش هم كم نبود چون مي بايست به دو پرستار تمام وقت و يك دستيار حقوق بپردازد و درامد استادي دانشگاه كفاف اين مخارج را نمي داد. به همين جهت در اواسط دهه 80 به فكر نوشتن كتاب افتاد و در سال 1988 كتاب معروف خود به نام ( تاريخ كوتاهي از زمان) را منتشر كرد.

در اين كتاب كه به فارسي هم ترجمه شده است استيفن هاوكينگ به زبان ساده و قابل فهم عامه پيچيده ترين مسائل فيزيك جديد و كيهان شناسي و بخصوص ماهيت زمان و فضا را بررسي كرده و نظريات و محاسبات خودش را شرح داده است. بي آنكه خواننده را با فرمولها و معادلات رياضي بغرنج گيج كند. اما به رغم سادگي بيان و جذابيت مباحث بسياري از مردم از آن سر در نمي آورند. زيرا ايده هاي مطرح شده در كتاب در سطح بالاي علمي است. با وجود اين كتاب مزبور 8 ميليون نسخه به فروش رفته و 183 هفته در ليست 10 كتاب پرفروش جهان قرار داشته است و طبعا چنين موفقيت بی مانندي مشكلات مادی استيفن را برای هميشه حل می كند.

كتاب جديد استيفن به نتايج پژوهشها و يافته هاي او درباره ي سياهچاله ها اختصاص دارد. اين اجرام مرموز و فاقد نورانيت آسماني كه بر اساس تئوري پذيرفته شده ای در سال های اخير از فروريزي و تراكم ستارگان سنگين وزن پس از اتمام سوخت هسته اي آن ها پديد مي آيند ستارگان ديگر را در اطراف خود مي بلعند و با افزايش جرم و در نتيجه دستيابي به نيروی جاذبه قوی تر به تدريج ستارگان دورتر را به كام مي كشند. بدين گونه در سياهچاله ها ماده به حدی از تراكم می رسد كه هر سانتی متر مكعب آن می تواند ميليونها و حتي ميلياردها تن وزن داشته باشد و نيروي جاذبه آن چنان قوي است كه نور و هيچ گونه تشعشعي امكان خروج از سطح آن ها را ندارد. به همین جهت ما هرگز نمی توانيم حتی با قويترين تلسكوپ ها اين غول هاي نامرئی را رديابی كنيم.

اما استيفن هاوكينگ در كتاب تازه اش برداشت های متفاوتی از سياهچاله ها ارائه داده است و با محاسبات خود به اين نتيجه می رسد كه اين اجرام به كلی فاقد نورانيت نيستند و به علاوه موادی را كه از ستارگان ديگر جذب و بلع می كنند در مرحله نهايی تراكم به حالتی انفجار گونه از يك كانال ديگر بيرون مي ريزند. منتها آنچه دفع مي شود به همان صورتي نيست كه بلعيده شده است. به عبارت ديگر سياهچاله ها نوعي بوته زرگری هستند كه طلا آلات مستعمل را به شمش تبديل مي كنند. از كانال خروجي عناصر تازه در يك جهان نوزاد تزريق می شود كه می توان آن را در مقابل سياهچاله ، "سپيد چشمه" ناميد.

شايد سال ها طول بكشد تا صحت و سقم نظزيه هاي جديد استيفن هاوكينگ روشن شود زيرا آن قدر تازگي دارد كه عجيب به نظر مي رسد. اما عجيب تر از آن مغز اين مرد است كه اين نظزيه پردازي ها و رهگشائی ها از آن مي تراود. او براي محاسبات طولاني و پيچيده رياضي و نجومي خود حتي از نوشتن ارقام روي كاغذ محروم است و بايد همه اين عمليات بغرنج را در مغز خود انجام بدهد و نتايج را در حافظه اش نگهدارد بدين گونه فقط با مغزش زنده است و به قول دكارت چون فكر مي كند پس وجود دارد.

اما اين موجود اين آدم معلول و نحيف و عاجز از تحرک و تكلم يک سرمشق است . . . .

براي آن ها كه با اميد و استقامت و تلاش بيگانه اند . . .

براي آن ها كه توانايي هاي انسان و ارزش انديشه سالم و سازنده را دست كم مي گيرند . . .

براي بدبين ها و منفي باف ها كه در افق ديد خود جهان را به گونه سياهچاله اي مخوف و ظلماني مي بينند . . . .

شاید هوش او از انسان های دیگر بالاتر باشد ، اما انسان های دیگر نیز توانایی های زیادی دارند که او ندارد . کم ترین این توانایی ها راه رفتن است . این یعنی هر کسی می تواند استیون هاوکینگ و حتی بهتر از او باشد . ضمن این که تا کنون هیچ انسانی از یک پنجم ظرفیت مغز خود هم استفاده نکرده ...

پس در همه ی انسان ها ، نیروی عظیمی نهفته و هر انسانی این قابلیت را دارد که به بهترین شکل ممکن زندگی کند . پس دیگر نا امیدی برای چیست ؟ از همین لحظه تلاش کنید برای زندگی بهتر ، و به خودتان اعتماد داشته باشید ...

به سخن استيفن هاوكينگ : " در آنسوی هر سياهچاله، سپيد چشمه اي وجود دارد "

منبع :physics.ir

وب سایت رسمی استفن هاوکینگ: http://www.hawking.org.uk

هیچ نظری موجود نیست: