به دنبال یک بحث ایمیلی با دوست عزیزم آقای رحیمی داشتیم، ایشون لینک مقاله ای از برتراند راسل رو برام فرستادن که اون رو در تالار گفتگوی ایرانیان گیاهخوار منتشر کرده بودن:
http://vegan.ir/forum/روانشناسی/94-چ...�نیم؟.html
از اونجا که سرور فروم ایرانیان گیاهخوار یه مقداری کند هست و بعضی وقت ها قطع و وصل میشه، این شد که من اون مطلب رو به طور کامل اینجا آوردم که بقیه دوستان بتونن استفاده کنن و نظراتشون رو هم بنویسن. واقعاً از اون مطالبیه که حتماً باید خوند!
“برتراند آرتور ويليام راسل” فيلسوف، منطق دان، رياضي دان، مورخ، جامعه شناس و فعال صلح طلب مشهور بريتانيايي قرن بيستم است که در هجدهم مي 1872 دیده به جهان گشود و در دوم فوريه 1970 در سن 97 سالگی بر اثر آنفلوانزا در ولز انگلستان در گذشت (بنا به وصیت برتراند، جسدش را سوزاندند و خاکسترش را روی کوه های ولز ریختند). کتاب معروف او "چرا مسیحی نیستم؟" از جنجال برانگیزترین کتاب های قرن بیستم به شمار می آید. راسل در سال ۱۹۵۰، به پاس «آثار متعدد در حمایت از نوع دوستی و آزادی اندیشه»، برنده جایزه نوبل ادبیات شد. مقاله زیر با عنوان "چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟" توسط ابراهیم اسکافی به فارسی ترجمه شده و به روشني به آسيب شناسي آفات تعصب، جزم و جمود، پيش داوري و .... در باورهاي آدمي مي پردازد ( متن pdf این مقاله را می توانید از اینجا یا اینجا دانلود کنید).
براي پرهيز از انواع عقايد احمقانه اي كه نوع بشر مستعد آن است، نيازي به نبوغ فوق بشري نيست. چند قاعده ساده شما را اگر نه از همه خطاها، دست كم از خطاهاي ابلهانه باز مي دارد.
اگر موضوع چيزي است كه با مشاهده روشن مي شود، مشاهده را شخصاً انجام دهيد. ارسطو مي توانست از اين باور اشتباه كه خانم ها دندان هاي كمتري از آقايان دارند با يك روش ساده پرهيز كند. از خانمش بخواهد كه دهانش را باز كند تا دندانهايش را بشمارد. او اين كار را نكرد چون فكر مي كرد مي داند. تصور كردن اين كه چيزي را می دانيد در حالي كه در حقيقت آن را نمي دانيد، خطاي مهلكي است كه همه ما مستعد آن هستيم. من باور دارم كه خارپشت ها سوسك هاي سياه را مي خورند، چون به من اين طور گفته اند؛ اما اگر قرار باشد كتابي درباره عادات خارپشت ها بنويسم، تا زماني كه نبينم يك خارپشت از اين غذاي اشتها كوركن لذت می برد، مرتكب چنين اظهار نظري نمي شوم. درهرحال، ارسطو كمتر از من محتاط بود. نويسندگان باستان و قرون وسطا اطلاعات جامعي درباره تك شاخها و سمندرها داشتند. با وجود آن كه هيچكدامشان حتي يك مورد از آنها را هم نديده بودند، يك نفر هم احساس نكرد لازم است از ادعاهاي جزمي درباره آنها دست بردارد.
اغلب موضوعات از اين ساده تر به بوته ي آزمايش در مي آيند. اگر مثل اكثر مردم شما ايمان راسخ پرشوري نسبت به برخي مسائل داريد، روش هايي وجود دارد كه می تواند شما را از تعصب خودتان باخبر كند. اگر عقيده مخالف، شما را عصباني می كند، نشانه آن است كه شما ناخودآگاه می دانيد كه دليل مناسبي براي آنچه فكر می كنيد، نداريد. اگر كسي مدعي باشد كه دو بعلاوه دو مي شود پنج، يا اين كه ايسلند در خط استوا قرار دارد، شما به جاي عصباني شدن، احساس دلسوزي مي كنيد، مگر آن كه اطلاعات حساب و جغرافي شما آن قدر كم باشد كه اين حر ف ها در افكار شما تزلزل ايجاد كند. اغلبِ بحث هاي بسيار تند، آن هايي هستند كه طرفين درباره موضوع مورد بحث دلايل كافي ندارند. شكنجه در الاهيات به كار مي رود، نه در رياضيات؛ زيرا رياضيات با علم سر و كار دارد، اما در الاهيات تنها عقيده وجود دارد. بنابراين هنگامي كه پي مي بريد از تفاوت آرا عصباني هستيد، مراقب باشيد؛ احتمالاً با بررسي بيشتر در خواهيد يافت كه براي باورتان دلايل تضمين كننده اي نداريد.
يك راه مناسب براي اين كه خودتان را از انواع خاصي از جزميت خلاص كنيد، اين است كه از عقايد مخالفي كه دوستانِ پيرامونتان دارند آگاه شويد. وقتي كه جوان بودم سال هاي زيادي را دور از كشورم در فرانسه، آلمان، ايتاليا و ايالات متحده به سر بردم. فكر مي كنم اين قضيه در كاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانه ام بسيار مؤثر بوده است. اگر شما نمی توانيد مسافرت كنيد، به دنبال كساني بگرديد كه ديدگاه هايي مخالف شما دارند. روزنامه هاي احزاب مخالف را بخوانيد. اگر آن افراد و روزنامه ها به نظرتان ديوانه، فاسد و بدكار مي آيند، به ياد داشته باشيد كه شما هم از نظر آنها همين طور به نظر مي رسيد. با اين وضع هر دو طرف ممكن است بر حق باشيد، اما هر دو نمي توانيد بر خطا باشید. اين طرز فكر زاينده نوعي احتياط است.
براي كساني كه قدرت تخيل ذهني قوي دارند، روش خوبي است كه مباحثه ای را با شخصي كه ديدگاه متفاوتي دارد در ذهن خود تصور كنند. اين روش در مقايسه با گفتگوي رو در رو يك فايده و تنها يك فايده دارد و آن اين كه در معرض همان محدوديت هاي زماني و مكاني قرار ندارد. مهاتما گاندي راه آهن و كشتي هاي بخار و ماشين آلات را محكوم مي كرد، او دوست می داشت كه تمام آثار انقلاب صنعتي را خنثی كند. شما ممكن است هرگز اين شانس را نداشته باشيد كه با شخصي داراي چنين عقايدي روبرو شويد، زيرا در كشورهاي غربي اغلب مردم با دستاوردهاي فنآوري هاي جديد موافقند. اما اگر شما می خواهید مطمئن شويد كه در موافقت با چنين باور رايجي بر حق هستيد، روش مناسب براي امتحان كردن اين است كه مباحثه اي خيالي را تصور كنيد و در نظر بگيريد كه اگر گاندي حضور مي داشت چه دلايلي را براي نقض نظر ديگران ارائه مي داد. من گاهي بر اثر اين گونه گفتگوهاي خيالي واقعاً نظرم عوض شده است؛ به جز اين، بارها دريافتم كه با پي بردن به امكان عقلاني بودن مخالفان فرضي، تعصبات و غرورم رو به كاستي مي گذارد.
نسبت به عقايدي كه خودستايي شما را ارضاء مي كند، محتاط باشيد. از هر ده نفر، نه نفر چه مرد و چه زن قوياً معتقدند كه جنسيتشان برتري ويژه اي دارد. دلايل زيادي هم براي هر دو طرف وجود دارد. اگر شما مرد باشيد مي توانيد نشان دهيد كه اغلب شعرا و بزرگان علم مرد هستند؛ اگر زن باشيد مي توانيد پاسخ دهيد كه اكثر جنايت ها هم كار مردان است. اين پرسش اساساً حل شدني نيست، اما خودستايي اين واقعيت را از ديد بسياري از مردم پنهان مي كند. همه ما، اهل هر جا كه باشيم، متقاعد شده ايم كه ملت ما برتر از ساير ملتهاست. ما با وجود دانستن اين كه هر ملتي محاسن و معايب خاص خودش را دارد، معيارهاي ارزشيمان را به گونه اي تعريف مي كنيم كه ثابت كنيم ارزش هايمان مهمترين ارزش هاي ممكن هستند و معايبمان تقريباً ناچيزند. در اينجا دوباره انسان معقول مي پذيرد كه با سؤالي روبروست كه ظاهراً جواب درستي براي آن وجود ندارد. دشوارتر از آن، اين است كه بخواهيم مراقب خودستايي بشر به واسطه بشر بودنش باشيم، زيرا ما نمي توانيم با ذهن غير بشري مباحثه كنيم. تنها راهي كه من براي برخورد با اين نوع خودبيني بشر سراغ دارم، اين است كه به خاطر داشته باشيم بشر جزء ناچيزي از حيات سياره كوچكي در گوشه كوچكي از اين جهان است و همانطور كه مي دانيم در ديگر بخش هاي كيهان هم ممكن است موجوداتي باشند كه نسبت بزرگيشان به ما مثل نسبت بزرگي ما به يك ستاره دريايی است.
من فعلاً چیزی به نظرم نمی رسه که بخوام اضافه کنم.
پس شما هر نظری دارین بنویسین و بحث رو تکمیل بفرمایین...
http://vegan.ir/forum/روانشناسی/94-چ...�نیم؟.html
از اونجا که سرور فروم ایرانیان گیاهخوار یه مقداری کند هست و بعضی وقت ها قطع و وصل میشه، این شد که من اون مطلب رو به طور کامل اینجا آوردم که بقیه دوستان بتونن استفاده کنن و نظراتشون رو هم بنویسن. واقعاً از اون مطالبیه که حتماً باید خوند!
“برتراند آرتور ويليام راسل” فيلسوف، منطق دان، رياضي دان، مورخ، جامعه شناس و فعال صلح طلب مشهور بريتانيايي قرن بيستم است که در هجدهم مي 1872 دیده به جهان گشود و در دوم فوريه 1970 در سن 97 سالگی بر اثر آنفلوانزا در ولز انگلستان در گذشت (بنا به وصیت برتراند، جسدش را سوزاندند و خاکسترش را روی کوه های ولز ریختند). کتاب معروف او "چرا مسیحی نیستم؟" از جنجال برانگیزترین کتاب های قرن بیستم به شمار می آید. راسل در سال ۱۹۵۰، به پاس «آثار متعدد در حمایت از نوع دوستی و آزادی اندیشه»، برنده جایزه نوبل ادبیات شد. مقاله زیر با عنوان "چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟" توسط ابراهیم اسکافی به فارسی ترجمه شده و به روشني به آسيب شناسي آفات تعصب، جزم و جمود، پيش داوري و .... در باورهاي آدمي مي پردازد ( متن pdf این مقاله را می توانید از اینجا یا اینجا دانلود کنید).
براي پرهيز از انواع عقايد احمقانه اي كه نوع بشر مستعد آن است، نيازي به نبوغ فوق بشري نيست. چند قاعده ساده شما را اگر نه از همه خطاها، دست كم از خطاهاي ابلهانه باز مي دارد.
اگر موضوع چيزي است كه با مشاهده روشن مي شود، مشاهده را شخصاً انجام دهيد. ارسطو مي توانست از اين باور اشتباه كه خانم ها دندان هاي كمتري از آقايان دارند با يك روش ساده پرهيز كند. از خانمش بخواهد كه دهانش را باز كند تا دندانهايش را بشمارد. او اين كار را نكرد چون فكر مي كرد مي داند. تصور كردن اين كه چيزي را می دانيد در حالي كه در حقيقت آن را نمي دانيد، خطاي مهلكي است كه همه ما مستعد آن هستيم. من باور دارم كه خارپشت ها سوسك هاي سياه را مي خورند، چون به من اين طور گفته اند؛ اما اگر قرار باشد كتابي درباره عادات خارپشت ها بنويسم، تا زماني كه نبينم يك خارپشت از اين غذاي اشتها كوركن لذت می برد، مرتكب چنين اظهار نظري نمي شوم. درهرحال، ارسطو كمتر از من محتاط بود. نويسندگان باستان و قرون وسطا اطلاعات جامعي درباره تك شاخها و سمندرها داشتند. با وجود آن كه هيچكدامشان حتي يك مورد از آنها را هم نديده بودند، يك نفر هم احساس نكرد لازم است از ادعاهاي جزمي درباره آنها دست بردارد.
اغلب موضوعات از اين ساده تر به بوته ي آزمايش در مي آيند. اگر مثل اكثر مردم شما ايمان راسخ پرشوري نسبت به برخي مسائل داريد، روش هايي وجود دارد كه می تواند شما را از تعصب خودتان باخبر كند. اگر عقيده مخالف، شما را عصباني می كند، نشانه آن است كه شما ناخودآگاه می دانيد كه دليل مناسبي براي آنچه فكر می كنيد، نداريد. اگر كسي مدعي باشد كه دو بعلاوه دو مي شود پنج، يا اين كه ايسلند در خط استوا قرار دارد، شما به جاي عصباني شدن، احساس دلسوزي مي كنيد، مگر آن كه اطلاعات حساب و جغرافي شما آن قدر كم باشد كه اين حر ف ها در افكار شما تزلزل ايجاد كند. اغلبِ بحث هاي بسيار تند، آن هايي هستند كه طرفين درباره موضوع مورد بحث دلايل كافي ندارند. شكنجه در الاهيات به كار مي رود، نه در رياضيات؛ زيرا رياضيات با علم سر و كار دارد، اما در الاهيات تنها عقيده وجود دارد. بنابراين هنگامي كه پي مي بريد از تفاوت آرا عصباني هستيد، مراقب باشيد؛ احتمالاً با بررسي بيشتر در خواهيد يافت كه براي باورتان دلايل تضمين كننده اي نداريد.
يك راه مناسب براي اين كه خودتان را از انواع خاصي از جزميت خلاص كنيد، اين است كه از عقايد مخالفي كه دوستانِ پيرامونتان دارند آگاه شويد. وقتي كه جوان بودم سال هاي زيادي را دور از كشورم در فرانسه، آلمان، ايتاليا و ايالات متحده به سر بردم. فكر مي كنم اين قضيه در كاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانه ام بسيار مؤثر بوده است. اگر شما نمی توانيد مسافرت كنيد، به دنبال كساني بگرديد كه ديدگاه هايي مخالف شما دارند. روزنامه هاي احزاب مخالف را بخوانيد. اگر آن افراد و روزنامه ها به نظرتان ديوانه، فاسد و بدكار مي آيند، به ياد داشته باشيد كه شما هم از نظر آنها همين طور به نظر مي رسيد. با اين وضع هر دو طرف ممكن است بر حق باشيد، اما هر دو نمي توانيد بر خطا باشید. اين طرز فكر زاينده نوعي احتياط است.
براي كساني كه قدرت تخيل ذهني قوي دارند، روش خوبي است كه مباحثه ای را با شخصي كه ديدگاه متفاوتي دارد در ذهن خود تصور كنند. اين روش در مقايسه با گفتگوي رو در رو يك فايده و تنها يك فايده دارد و آن اين كه در معرض همان محدوديت هاي زماني و مكاني قرار ندارد. مهاتما گاندي راه آهن و كشتي هاي بخار و ماشين آلات را محكوم مي كرد، او دوست می داشت كه تمام آثار انقلاب صنعتي را خنثی كند. شما ممكن است هرگز اين شانس را نداشته باشيد كه با شخصي داراي چنين عقايدي روبرو شويد، زيرا در كشورهاي غربي اغلب مردم با دستاوردهاي فنآوري هاي جديد موافقند. اما اگر شما می خواهید مطمئن شويد كه در موافقت با چنين باور رايجي بر حق هستيد، روش مناسب براي امتحان كردن اين است كه مباحثه اي خيالي را تصور كنيد و در نظر بگيريد كه اگر گاندي حضور مي داشت چه دلايلي را براي نقض نظر ديگران ارائه مي داد. من گاهي بر اثر اين گونه گفتگوهاي خيالي واقعاً نظرم عوض شده است؛ به جز اين، بارها دريافتم كه با پي بردن به امكان عقلاني بودن مخالفان فرضي، تعصبات و غرورم رو به كاستي مي گذارد.
نسبت به عقايدي كه خودستايي شما را ارضاء مي كند، محتاط باشيد. از هر ده نفر، نه نفر چه مرد و چه زن قوياً معتقدند كه جنسيتشان برتري ويژه اي دارد. دلايل زيادي هم براي هر دو طرف وجود دارد. اگر شما مرد باشيد مي توانيد نشان دهيد كه اغلب شعرا و بزرگان علم مرد هستند؛ اگر زن باشيد مي توانيد پاسخ دهيد كه اكثر جنايت ها هم كار مردان است. اين پرسش اساساً حل شدني نيست، اما خودستايي اين واقعيت را از ديد بسياري از مردم پنهان مي كند. همه ما، اهل هر جا كه باشيم، متقاعد شده ايم كه ملت ما برتر از ساير ملتهاست. ما با وجود دانستن اين كه هر ملتي محاسن و معايب خاص خودش را دارد، معيارهاي ارزشيمان را به گونه اي تعريف مي كنيم كه ثابت كنيم ارزش هايمان مهمترين ارزش هاي ممكن هستند و معايبمان تقريباً ناچيزند. در اينجا دوباره انسان معقول مي پذيرد كه با سؤالي روبروست كه ظاهراً جواب درستي براي آن وجود ندارد. دشوارتر از آن، اين است كه بخواهيم مراقب خودستايي بشر به واسطه بشر بودنش باشيم، زيرا ما نمي توانيم با ذهن غير بشري مباحثه كنيم. تنها راهي كه من براي برخورد با اين نوع خودبيني بشر سراغ دارم، اين است كه به خاطر داشته باشيم بشر جزء ناچيزي از حيات سياره كوچكي در گوشه كوچكي از اين جهان است و همانطور كه مي دانيم در ديگر بخش هاي كيهان هم ممكن است موجوداتي باشند كه نسبت بزرگيشان به ما مثل نسبت بزرگي ما به يك ستاره دريايی است.
من فعلاً چیزی به نظرم نمی رسه که بخوام اضافه کنم.
پس شما هر نظری دارین بنویسین و بحث رو تکمیل بفرمایین...
لینک این مطلب و نظرات در اون یکی وبلاگم:
http://www.tarfandestan.com/forum/blogs/110705/blog12919.html
بعضی نظرات:
یک ساعت اینجا داشتم مینوشتم آخرش برق رفت
الان دیگه یاد نیست دقیقاً چی نوشته بودم 
-----------------------------------
مشکل اساسی دنیای امروز اینست که افراد نادان لبریز از اطمینان و اعتماد به نفس هستند. و افراد هوشمند پر از شک و تردید. (از نمیدونم کی کی :دی)
این جمله تا حدودی با مطلب این وبلاگ رابطه داره. البته بنظر من شکاک بودن، گستاخی و کنجکاوی یک عیب نیست و اتفاقاً مزیت حساب میشه. آدم باید جرات و جسارت اینو داشته باشه که بتونه به هرچیزی شک کنه. کنجکاوی و شک باعث افزایش پویایی انسان میشه و اون رو از تفکرات تک بعدی دور میکنه و به آدم جنبه های دیگه ی هر پدیده ای رو نشون میده. پذیرفتن هر چیزی بدون چون و چرا اشتباه محضه ، حتی اگر چیزی رو قبلاً با تفکر زیاد بهش معتقد شدید ، دیگه توی طبقه ی "تایید شده" ها قرارش ندید که هیچوقت دوباره بهش شک نکنید! انسان لحظه به لحظه در حال تکامل فکریه و هر چیزی که بهش قبلاً با تفکرات اون موقعتون بهش اعتقاد داشتید ، الان با ذهنیت کنونیتون اگر به بوته ی آزمایش بذاریدش شاید شکست بخوره ؛ نترسید و اینکارو کنید!
این قضیه برای اعتقادات و عقیده هم صادقه. اما بسیاری از مردم فکر میکنن که عقیده یک چیز غیر قابل تغییر هست و شخصیتشون رو روی اون عقیده بنا میکنن و به همین خاطر هرچقدر سنشون بالاتر میره ، خیلی سخت تر میشه قانعشون کرد که تغییر عقیده بدن چون اون عقاید سازنده ی شخصیتشون هست و فکر میکنن که با تغییر عقاید ، فروپاشیده میشن. این طرز تفکری هست که توی جوامع سنتی خیلی رایجه.


-----------------------------------
مشکل اساسی دنیای امروز اینست که افراد نادان لبریز از اطمینان و اعتماد به نفس هستند. و افراد هوشمند پر از شک و تردید. (از نمیدونم کی کی :دی)
این جمله تا حدودی با مطلب این وبلاگ رابطه داره. البته بنظر من شکاک بودن، گستاخی و کنجکاوی یک عیب نیست و اتفاقاً مزیت حساب میشه. آدم باید جرات و جسارت اینو داشته باشه که بتونه به هرچیزی شک کنه. کنجکاوی و شک باعث افزایش پویایی انسان میشه و اون رو از تفکرات تک بعدی دور میکنه و به آدم جنبه های دیگه ی هر پدیده ای رو نشون میده. پذیرفتن هر چیزی بدون چون و چرا اشتباه محضه ، حتی اگر چیزی رو قبلاً با تفکر زیاد بهش معتقد شدید ، دیگه توی طبقه ی "تایید شده" ها قرارش ندید که هیچوقت دوباره بهش شک نکنید! انسان لحظه به لحظه در حال تکامل فکریه و هر چیزی که بهش قبلاً با تفکرات اون موقعتون بهش اعتقاد داشتید ، الان با ذهنیت کنونیتون اگر به بوته ی آزمایش بذاریدش شاید شکست بخوره ؛ نترسید و اینکارو کنید!
این قضیه برای اعتقادات و عقیده هم صادقه. اما بسیاری از مردم فکر میکنن که عقیده یک چیز غیر قابل تغییر هست و شخصیتشون رو روی اون عقیده بنا میکنن و به همین خاطر هرچقدر سنشون بالاتر میره ، خیلی سخت تر میشه قانعشون کرد که تغییر عقیده بدن چون اون عقاید سازنده ی شخصیتشون هست و فکر میکنن که با تغییر عقاید ، فروپاشیده میشن. این طرز تفکری هست که توی جوامع سنتی خیلی رایجه.
شخصی رو در نظر بگیرید که از دوران کودکی پیوسته بهش گفتن: پشت اون کوه یه غول سبز رنگ وجود داره که اگه بری میخوردت.
این حرف شاید در زمان بچگی برای کودک قابل قبول باشه چون سطح تفکراتش هنوز اونقدرها گسترده نیست. اما وقتی که بزرگتر میشه و میفهمه که چیزی به نام غول احتمالاً وجود خارجی نداره ، جسارت اینو بخرج میده که این تفکر رو (که سالها بهش معتقد بوده) زیر پا بگذاره و به پشت کوه بره تا ببینه که غولی وجود نداره.
چرا اعتقاد این شخص درباره وجود غول ، در دوران کودکی با دوران بزرگسالی فرق داشت؟ این برمیگرده هر دو ما بهش اشاره کردیم: "انسان لحظه به لحظه در حال تکامل فکریه." همونطور که خودتون هم گفتید قرار نیست آدم با بزرگتر شدن ، عقلش به درجه نهایی برسه چون هیچوقت نمیرسه ، اما عاقلانه تر نیست که در مورد پدیده هایی که از سنین پایینتر با اون ذهنیت ضعیفتر باورشون داشتیم ، حالا با عقل کاملتری که در سنین بالاتر بدست آوردیم یه بار دیگه تجدید نظر کنیم؟
حرفهام رو به همینا محدود میکنم...
این حرف شاید در زمان بچگی برای کودک قابل قبول باشه چون سطح تفکراتش هنوز اونقدرها گسترده نیست. اما وقتی که بزرگتر میشه و میفهمه که چیزی به نام غول احتمالاً وجود خارجی نداره ، جسارت اینو بخرج میده که این تفکر رو (که سالها بهش معتقد بوده) زیر پا بگذاره و به پشت کوه بره تا ببینه که غولی وجود نداره.
چرا اعتقاد این شخص درباره وجود غول ، در دوران کودکی با دوران بزرگسالی فرق داشت؟ این برمیگرده هر دو ما بهش اشاره کردیم: "انسان لحظه به لحظه در حال تکامل فکریه." همونطور که خودتون هم گفتید قرار نیست آدم با بزرگتر شدن ، عقلش به درجه نهایی برسه چون هیچوقت نمیرسه ، اما عاقلانه تر نیست که در مورد پدیده هایی که از سنین پایینتر با اون ذهنیت ضعیفتر باورشون داشتیم ، حالا با عقل کاملتری که در سنین بالاتر بدست آوردیم یه بار دیگه تجدید نظر کنیم؟
حرفهام رو به همینا محدود میکنم...
نظر من:
دوستان عزیز سپاس از نظرات شما.
آرسنال عزیز سپاس ویژه از شما که با وجود قطع شدن برق، بازم اومدین و نوشتین!
برتولت برشت یه جمله ای داره که خیلی زیبا عدم قطعیت رو توضیح میده و میگه:
"میان تمام چیزهای قطعی، قطعی ترینشان تردید است!"
و طبیعتاً انسان در مورد هر چیزی می تونه تردید کنه و اصلاً حق انسانه که نسبت به هر چیزی تردید کنه! مثل من که نسبت به تغذیه و بیماری ها تردید کردم و راه بهتری رو پیدا کردم (همون خام گیاهخواری) و باز به همین روش هم تردید کردم و راه خیلی بهتری پیدا کردم! (که شد خام گیاهخواری بر پایه ی میوه جات و کلی اصلاح عادات تغذیه ای که قبلاً نوشتم....)
بنابر این تردید اصلاً چیز بدی نیست، بلکه وسواس در تردید بده! چون وسواس بیش از حد در کل آرامش رو از آدم سلب می کنه. البته آدمی که از سلامت روانی نسبی برخوردار باشه، خود به خود متوجه میشه چه جاهایی باید تردید کنه و چه جاهایی نباید!
مثلاً می دونیم که جاذبه ی زمین همه چیز رو به سمت خودش می کشه و کاملاً هم واضحه، ولی از طرفی می بینیم که بعضی ها می تونن بر جاذبه غلبه کنن (مثل قهرمانان پرش) معلق روی هوا بمونن! اینجا مطمئناً هم چنان قدرت جاذبه به قوت خودش باقیه، ولی به ما نشون میده که در مورد توانایی های هر انسان، جزئیات بیشتری هست که بشه راجع بهش صحبت کرد...
البته همونطور که افراط در هر چیزی بده، افراط در تردید هم بده! ضمن اینکه برای جلوگیری از انحراف، باید همه جور عقیده ای رو خوند و بیشتر به دنبال اونی رفت که با منطق و احساسات آدم جور در میاد. احساسات تا حدی می تونه راهنمای خوبی باشه به شرطی که منطق رو هم در کنارش داشته باشیم، چون احساسات کمک می کنه که برای هر چیزی دلیل نخوایم (مثلاً برای شاد بودن) و منطق کمک می کنه که از مسیر درست خارج نشیم...
آرسنال عزیز سپاس ویژه از شما که با وجود قطع شدن برق، بازم اومدین و نوشتین!
برتولت برشت یه جمله ای داره که خیلی زیبا عدم قطعیت رو توضیح میده و میگه:
"میان تمام چیزهای قطعی، قطعی ترینشان تردید است!"
و طبیعتاً انسان در مورد هر چیزی می تونه تردید کنه و اصلاً حق انسانه که نسبت به هر چیزی تردید کنه! مثل من که نسبت به تغذیه و بیماری ها تردید کردم و راه بهتری رو پیدا کردم (همون خام گیاهخواری) و باز به همین روش هم تردید کردم و راه خیلی بهتری پیدا کردم! (که شد خام گیاهخواری بر پایه ی میوه جات و کلی اصلاح عادات تغذیه ای که قبلاً نوشتم....)
بنابر این تردید اصلاً چیز بدی نیست، بلکه وسواس در تردید بده! چون وسواس بیش از حد در کل آرامش رو از آدم سلب می کنه. البته آدمی که از سلامت روانی نسبی برخوردار باشه، خود به خود متوجه میشه چه جاهایی باید تردید کنه و چه جاهایی نباید!
مثلاً می دونیم که جاذبه ی زمین همه چیز رو به سمت خودش می کشه و کاملاً هم واضحه، ولی از طرفی می بینیم که بعضی ها می تونن بر جاذبه غلبه کنن (مثل قهرمانان پرش) معلق روی هوا بمونن! اینجا مطمئناً هم چنان قدرت جاذبه به قوت خودش باقیه، ولی به ما نشون میده که در مورد توانایی های هر انسان، جزئیات بیشتری هست که بشه راجع بهش صحبت کرد...
البته همونطور که افراط در هر چیزی بده، افراط در تردید هم بده! ضمن اینکه برای جلوگیری از انحراف، باید همه جور عقیده ای رو خوند و بیشتر به دنبال اونی رفت که با منطق و احساسات آدم جور در میاد. احساسات تا حدی می تونه راهنمای خوبی باشه به شرطی که منطق رو هم در کنارش داشته باشیم، چون احساسات کمک می کنه که برای هر چیزی دلیل نخوایم (مثلاً برای شاد بودن) و منطق کمک می کنه که از مسیر درست خارج نشیم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر