امروز این پل جلوی خونه ی ما، تبدیل شده بود به بن بستی برای جوی آب!
طبیعتاً پل رو به همین دلیل می سازن که راه آب رو نبنده، منتها از اونجایی که ملّت همگی با همّتی بلند! هر چی آشغال دارن می ریزن تو جو، اینه که به محض کوچکترین بارندگی و شدت جریان آب، همه ی زباله ها به پل گیر می کنن و آب به جای جو، سر ریز میشه تو خیابون.
از تیکه های چوب نجاری گرفته تا لنگه کفش و حتی یه بنر بزرگ تبلیغاتی، همه و همه جلوی پل ما گیر کرده بودن!
البته شهرداری باید در نقاط مختلف به تعداد کافی سطل زباله بذاره (به خصوص جلوی مغازه های عمده ی تولید زباله ی ساختمانی مثل نجاری ها) و خیلی سریع اونا رو از محل دور کنه، منتها حالا که امکانات کافی فراهم نشده، به هر حال با دو دستی تو سر زدن هم چیزی حل نمیشه! درسته؟
یه راه ساده اینه که مردم سعی کنن کمتر آشغال بریزن تو جو، و نجاری ها و امثال اونا هم که زباله و ضایعات زیادی دارن، آخر روز همه رو جمع کنن و ببرن خارج شهر، و یا ببرن محل های جمع آوری زباله ی شهرداری (یا اینکه به اولین سطل آشغال بزرگ مراجعه کنن!). آخه مردم چه گناهی کردن که باید هر روز خاک ارّه و آشغال حالشون رو بگیره؟!
ملتی که چپ و راست از تمدن هفت هزار ساله صحبت می کنه، هنوز ساده ترین اصل شهرنشینی یعنی پاکیزگی رو بلد نیست. آیا واقعاً اینه لیاقت ما؟!
میشه همه دنیا رو هم مقصر دونست، ولی این باعث نمیشه شهرهای ما تمیز بشن!
باید خودخواهی رو گذاشت کنار. تو همین مملکت با همین اوضاع، یه نمونه ی خیلی موفق از مدیریت محیط زیست داریم. چند وقت پیش کلیپ کوتاهی دیدم که نشون می داد تو یه محل تفریحی تو شمال که مدیریتش در دست بخش خصوصی بود، ابتکار جالبی به خرج داده بودن، اونم اینکه سه هزار تومن ورودی می گرفتن، و در صورتی که افراد موقع خروج زباله ها رو هم به همراه خودشون می بردن، دوهزار تومنش رو بر می گردوندن! به همین دلیل تو اون منطقه هیچ آشغالی وجود نداشت! و شهرداری و دولت هم هیچ کاری نکرده بود، فقط یه ابتکار ساده همچین تغییر بزرگی رو به وجود آورده بود.
پس چه خوب که انسان خودش رعایت کنه قبل از اینکه به زور اونو وادار کنن، چون کاری که از روی اختیار انجام بشه، یه لذت دیگه داره!
البته فرهنگ فقط محدود به پاکیزگی نیست. رانندگی، طرز صحبت با دیگران، رعایت حقوق مادی و معنوی، همه و همه نیاز به فرهنگی درست دارن تا مفهوم رفاه و شهرنشینی به واقعیت تبدیل بشه، وگرنه با خودخواهی و رفتار به دور از تمدن، دیگه بین شهرنشینی امروز و بیابان گردی مغول های وحشی چند قرن پیش فرقی نخواهد بود، چه بسا بدتر هم بشه...
با فرهنگ درست و احترام متقابل، زندگی در همه جا راحت میشه، چه در یک روستا و چه در یک شهر بزرگ.
به امید اصلاح همگانی، که باعث پدیدار شدن لذّت شهرنشینی و رفاه به معنی راستین اون میشه!
طبیعتاً پل رو به همین دلیل می سازن که راه آب رو نبنده، منتها از اونجایی که ملّت همگی با همّتی بلند! هر چی آشغال دارن می ریزن تو جو، اینه که به محض کوچکترین بارندگی و شدت جریان آب، همه ی زباله ها به پل گیر می کنن و آب به جای جو، سر ریز میشه تو خیابون.
از تیکه های چوب نجاری گرفته تا لنگه کفش و حتی یه بنر بزرگ تبلیغاتی، همه و همه جلوی پل ما گیر کرده بودن!
البته شهرداری باید در نقاط مختلف به تعداد کافی سطل زباله بذاره (به خصوص جلوی مغازه های عمده ی تولید زباله ی ساختمانی مثل نجاری ها) و خیلی سریع اونا رو از محل دور کنه، منتها حالا که امکانات کافی فراهم نشده، به هر حال با دو دستی تو سر زدن هم چیزی حل نمیشه! درسته؟
یه راه ساده اینه که مردم سعی کنن کمتر آشغال بریزن تو جو، و نجاری ها و امثال اونا هم که زباله و ضایعات زیادی دارن، آخر روز همه رو جمع کنن و ببرن خارج شهر، و یا ببرن محل های جمع آوری زباله ی شهرداری (یا اینکه به اولین سطل آشغال بزرگ مراجعه کنن!). آخه مردم چه گناهی کردن که باید هر روز خاک ارّه و آشغال حالشون رو بگیره؟!
ملتی که چپ و راست از تمدن هفت هزار ساله صحبت می کنه، هنوز ساده ترین اصل شهرنشینی یعنی پاکیزگی رو بلد نیست. آیا واقعاً اینه لیاقت ما؟!
میشه همه دنیا رو هم مقصر دونست، ولی این باعث نمیشه شهرهای ما تمیز بشن!
باید خودخواهی رو گذاشت کنار. تو همین مملکت با همین اوضاع، یه نمونه ی خیلی موفق از مدیریت محیط زیست داریم. چند وقت پیش کلیپ کوتاهی دیدم که نشون می داد تو یه محل تفریحی تو شمال که مدیریتش در دست بخش خصوصی بود، ابتکار جالبی به خرج داده بودن، اونم اینکه سه هزار تومن ورودی می گرفتن، و در صورتی که افراد موقع خروج زباله ها رو هم به همراه خودشون می بردن، دوهزار تومنش رو بر می گردوندن! به همین دلیل تو اون منطقه هیچ آشغالی وجود نداشت! و شهرداری و دولت هم هیچ کاری نکرده بود، فقط یه ابتکار ساده همچین تغییر بزرگی رو به وجود آورده بود.
پس چه خوب که انسان خودش رعایت کنه قبل از اینکه به زور اونو وادار کنن، چون کاری که از روی اختیار انجام بشه، یه لذت دیگه داره!
البته فرهنگ فقط محدود به پاکیزگی نیست. رانندگی، طرز صحبت با دیگران، رعایت حقوق مادی و معنوی، همه و همه نیاز به فرهنگی درست دارن تا مفهوم رفاه و شهرنشینی به واقعیت تبدیل بشه، وگرنه با خودخواهی و رفتار به دور از تمدن، دیگه بین شهرنشینی امروز و بیابان گردی مغول های وحشی چند قرن پیش فرقی نخواهد بود، چه بسا بدتر هم بشه...
با فرهنگ درست و احترام متقابل، زندگی در همه جا راحت میشه، چه در یک روستا و چه در یک شهر بزرگ.
به امید اصلاح همگانی، که باعث پدیدار شدن لذّت شهرنشینی و رفاه به معنی راستین اون میشه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر