۱۳۹۱ آبان ۲۷, شنبه

مطمئنی چند سالته؟!

یادش بخیر سه سال و نیم پیش بود (اواخر سال 87_ قبل از نوروز) یکی از اون مواقع نادری که رفته بودم تو چت روم های یاهو، رفته بودم تو چت روم یه کشور دیگه (سوئد بود فکر کنم)، و یه اسم ایرانی اونجا دیدم! پی ام دادم و سلام و علیکی، و بعد متوجه شدم طرف یک دانشجوی دکتری (رشتش رو یادم نمیاد) در کشور ترکیه هست که سایتی هم داشت. تو محیط خیلی بد چت روم های عمومی یاهو، هم چین آدم هایی خیلی کم پیدا می شدن...
خلاصه صحبتی کردیم راجع به اوضاع خارج و داخل ایران، و بعد وقتی من گفتم که مسائل اقتضادی خیلی برام مهمّه و چون به هر حال آینده ی همه ی ما رو تحت تأثیر قرار میده، و چون قبلش تو شروع چت گفته بودم که 15 سالمه، بهم گفت عجیبه که تو این سن به فکر همچین موضوعاتی هستی! منم گفتم که خودم دوست ندارم همچین وضعی رو، ولی چه میشه کرد، شرایط اینه و نمی تونیم نسبت بهش بی خیال باشیم. و این شد که بهم گفت: "معین تو 15 سالت نیست! سن واقعیتو برو از مادرت بپرس!)
الآن تو این اوضاع بد اقتصادی، می بینم موقعی ما به فکر این چیزا بودیم، کاملاً حق هم داشتیم چون الآن وضع رو داریم می بینیم، ولی نگرانی کاملاً بی فایده بود و نتونست چیزی رو بهتر کنه. پس چه بهتر که هر چه بزرگتر میشیم، مثل دوران کودکی، بی اهمیّتی مشکلات اقتصادی رو درک کنیم و سعی کنیم کاری که دوست داریم رو انجام بدیم و تلاش رو هم فراموش نکنیم، در این صورت اولین و مهم ترین گام رو برداشتیم و هیچی از این مهم تر نیست...

باشد که رستگار شویم!

هیچ نظری موجود نیست: