کتاب زندگینامه ی استیو جابز رو خیلی وقت پیش از سایت رسمی ترجمه ی فارسی اون، یعنی www.Narenji.ir/Steve دانلود کرده بودم، منتها فرصت ماسب برای خوندنش از اواخر شهریور ماه شروع شد. از همون چند صفحه ی اول، میشه فهمید که مترجم، یعنی آقای ناصر(نیما) دادگستر، برای ترجمه ی روان این کتاب سنگ تمام گذاشتن، که واقعاً هم شایسته ی تحسینه و امیدوارم در آیند مترجمین با ذوق هر چه بیشتر به ترجمه ی روان کتاب های مفید بپردازن و از طرف جامعه حمایت بشن.
یکی از بهترین نوآوری های این کتاب که واقعاً خیلی به جا بود و من اولین بار بود همچین چیزی می دیدم، ارائه ی نسخه ی 6 اینچی مخصوص تبلت ها و یا موبایل های هوشمند بود، یه کار ساده که بسیار کاربردیه! الآن هم که با همه گیر شدن دستگاه های قابل حمل، لازمه که همه ی کتاب های الکترونیکی به همراه نسخه ی مخصوص این دستگاه ها ارائه بشه، چون سایز A4 که برای کامپیوتر رومیزی مناسبه، در تبلت ها آدم باهاش راحت نیست...
برای من که خیلی مفید بود و بنابر این یه مبلغ ناقابل هم از طریق همون صفحه ی رسمی کتاب در سایت نارنجی اهدا کردم که رسم قدردانی از انسان های کوشا و مفید رو به جا آورده باشم.
اما خود کتاب از نظر محتوا، بسیار واقع بینانه هست که ای کاش زندگینامه ی همه ی افراد مشهور همین طور شفاف می بود، یعنی سرگذشت یک انسان تشریح شده، به طور بی طرفانه و با تمام ویژگی های مثبت و منفیش.
آدم وقتی این کتاب رو می خونه، متوجه میشه که انسان های موفق لزوماً برتری خاصی نسبت به دیگران ندارن، بلکه پشتکار و اراده ی اونها هست که به همه چیز شکل میده (شاید هم از بعضی جنبه ها بهتر از بقیه باشن، ولی نه لزوماً از همه ی جنبه ها!).
به هر حال هیچ کس کامل نیست و هر انسانی، ویژگی های مثبت و منفی زیادی داره، که به نظر من مهم ترین هدف از خوندن یک زندگینامه، اینه که از اون، راه بهتر زیستن رو یاد بگیریم وگرنه صرف اطلاع از اینکه فلان فرد مشهور چه جوری زندگی کرده، دردی رو دوا نمی کنه!
حالا من خودم بعضی چیزهایی رو که با خوندن این زندگینامه باعث شد بهتر درک کنم، به طور خلاصه می نویسم، شامل نکات مثبت و منفی زندگی جابز و درس هایی که ما می تونیم از این نکات یاد بگیریم:
نکات مثبت:
1. ذوق و شوق، اراده ی خوب و پشتکار، مهم ترین ابزار موفقیت هستن. در مورد استیو جابز هم دیدیم که چه طور با وجود تمام سختی ها و محدودیت ها، کارهای بزرگی انجام داد که به هر حال در رشد صنعت کامپیوتر و بهبود جهان از بعضی نظرها، تأثیرات خوبی گذاشت. پس این خیلی خوبه که آدم اهداف بزرگی داشته باشه و مسلماً اگه اراده و علاقه با هم همراه باشه، آدم به هر هدفی که بخواد می تونه برسه. هر کس زندگی نامه ی استیو جابز رو بخونه، به خوبی به این نکته پی می بره و متوجه میشه که این حرف ها حقیقت داره و نمونه های واقعیش هم کم نیستن...
2. مهر و محبت، می تونه باعث ایجاد تغییرات بزرگی در دنیا بشه: این درسیه که پدر و مادر غیر بیولوژیکی جابز به ما یاد دادن، یعنی با این که دو تا آدم کله شق یه افتضاحی به بار آوردن و یه بچه ی ناخواسته انداختن رو دنیا! ولی "پاول جابز" و همسرش "کلارا" که نمی تونستن بچه دار بشن، همچنان آدم های مهربونی باقی موندن و با قبول فرزند خواندگی اون بچه و تربیت صحیح ، باعث شکوفایی استعدادهاش شدن که همین خودش خیلی ارزشمنده. این چیزیه که خود استیو جابز همیشه بهش افتخار می کرده، و برای سرپرست هاش احترام و احساس سپاسگزاری زیادی قائل بوده و اونها رو پدر و مادر واقعی خودش می دونسته، چون بهش کمک کردن...
3. استیو جابز نشون داد که آدم باید سعی کنه تا حد ممکن راه درست رو انتخاب کنه، می خواد رژیم غذایی باشه، می خواد باور معنوی و سبک زندگی باشه و یا ارائه ی محصول. اگرچه هیچ چیز کامل نیست، ولی باید سعی بر این باشه تا حد ممکن کامل باشیم (که البته "راه درست" و "کامل بودن" از نظر هر کس معنای متفاوتی داره، ولی به هر حال مهم ترین نکته اینه که نتایج حاصل، رضایتبخش و مفید باشن...)
4. "سادگی، غایت کمال است!" این یکی از زیباترین درس های استیو جابز بود، چیزی که در طراحی ظاهری محصولات اپل هم دیده میشه. حقیقتاً هم وقتی یه چیزی به کمال می رسه، از نظر استفاده و کارایی، همه چیز بسیار ساده میشه. مثلاً اگه بیست سال پیش کسی می خواست یه صفحه ی وب طراحی کنه، لازم بود همه ی کارهای کدنویسیش رو هم انجام بده، در حالی که الآن میشه همه کارها رو فقط با چند کلیک و به ساده ترین شکل ممکن انجام داد، که نتیجه ی اون هم بسیار کامل تر و حرفه ای تر از 20 سال پیشه! اصلاً هدف تکنولوژی و پیشرفت هم همینه که همه ی امور ساده تر بشن...
5. هیچ تلاش مشتاقانه ای بی نتیجه نخواهد ماند؛ همونطور که در زندگی استیو جابز و خیلی از افراد موفق دیگه دیده میشه، اون ها به دنبال کاری رفتن که واقعاً از ته دل و مشتاقانه دوستش داشتن. جابز هم اگرچه یه دانشجوی ترک تحصیل کرده بود، ولی وقتش رو صرف چیزی کرد که بهش علاقه داشت و به موفقیت رسید، از دنیای کامپیوتر و تکنولوژی گرفته تا دنیای هنر و طراحی. به عنوان مثال، استیو جابز هنر خطاطی رو خیلی دوست داشته و یه دوره ای هم در این زمینه دیده، و اگرچه این هنر ظاهراً ربطی به کامپیوتر نداره، ولی فونت های زیبایی که برای اولین بار در مکینتاش به کار رفت، باز گذاشتن دست هنرمندان در شرکت پیکسار و همینطور سایر ظرافت هایی که تو محصولات اپل وجود داره، همه تأثیر گرفته از همون ذوق و شوق هستن!
6. این خیلی خوبه که آدم بخواد بقیه مردم، زندگیش رو همونطور که بوده، بشناسن. این کتاب هم به گفته ی نویسندش "والتر آیزاکسُن" به درخواست خود استیو جابز نوشته شده. به هر حال دمش گرم که دوست داشته بقیه بدونن که یه فرد مشهور هم در زندگیش، کلی فراز و نشیب هست، مثل هر انسان دیگه ای. به امید اینکه افراد مشهور بیشتری نسبت به داشتن یه زندگینامه ی شفاف، تمایل نشون بدن...
نکات منفی:
1. با وجود همه ی نکات مثبت، استیو جابز بسیار بد اخلاق و خودخواه بوده که مسلماً اگه این دو عیب رو هم نداشت (و یا حداقل به شکل خفیف تری داشت!) به احتمال زیاد خیلی موفق تر میشد و دستاوردهای بیشتری در دنیا به جا می ذاشت. به هر حال هدف از همه ی پیشرفت ها، اینه که از زندگیمون بیشتر لذت ببریم و با هم مهربون تر باشیم، نه این که خودخواه و مغرور بشیم و همه رو برده ی خودمون به حساب بیاریم و از خودمون برنجونیم!
2. انحصارگرایی،نتیجه های مثبت رو از بین می بره: اپل که با تمام نوآوری هاش واقعاً شایسته ی تحسینه و یکی از اهدافش هم گسترش فضای آزاد برای پیشرفت در دنیای تکنولوژی و از بین بردن انحصار گرایی شرکت های بزرگ تر مثل IBM بوده، متأسفانه خودش تبدیل شد به یکی از انحصارگراترین شرکت های تاریخ! که حاصل یه سری ایده های تعصبی و غیر منطقی شخص جابز و همکارانش بوده، مثلاً جابز عقیده داشته که خودش و شرکتش باید به مردم نشون بدن چی میخوان و اونا حق انتخاب ندارن! این قضیه حتی در مورد تعداد پورت های روی کامپیوتر های مکینتاش در دهه ی 80 میلادی تأثیر داشته، طوری که کاربر، نمی تونسته گجت های زیادی به اون دستگاه اضافه کنه و باید با همون می ساخته! که یکی از مهم ترین مزایای تکنولوژی، یعنی آزادی عمل، در محصولات اپل فراموش شده!
متأسفانه اپل الآن با این قیمت خیلی گرونش (چه قیمت خود دستگاه هاش و چه قیمت نرم افزارهاش) به کاربران و تبادل اطلاعات آزادی عمل نمیده، مثلاً یه نکته ی واقعاً بد در iBookStore که در واقع فروشگاه کتاب های الکترونیکی اپل هست، اینه که نویسنده و ناشر کتاب حتماً باید از سیستم عامل مکینتاش استفاده کنه تا اجازه ی ورود به سیستم و آپلود کتاب برای استفاده ی کاربران اپل رو داشته باشه! یعنی نویسنده ای که میخواد کتابش آزادانه و برای همه ی سیستم ها منتشر بشه، حالا محدود شده به این که خودش هم باید به اجبار از این سیستم استفاده کنه وگرنه حق تبادل اطلاعات با بقیه مردم رو نداره! اگه تکنولوژی قراره دنیا رو به جای بهتری تبدیل کنه، نباید اینطور کوته فکری ها و محدودیت های مسخره ای در اون حضور داشته باشه. پس زنده باد هر سیستم آزاد، مثل لینوکس و امثالهم!
3. ظلم نکن و مسئولیت پذیر باش: این درسیه که باید از استیو جابز و پدر و مادر بیولوژیکش عبرت گرفت! چون پدر و مادرش بدون آمادگی اون رو به دنیا آوردن و رها کردن، و اون هم همین کار رو در مورد دوست دخترش انجام داد و اونو با بچه ی خودش (لیسا) رها کرد! اگرچه بعدها سعی در اصلاح رفتارش داشت، ولی از یه آدم کمال گرا مثل استیو جابز انتظار می رفت که از همون اول سعی کنه کار درست رو انجام بده. به هر حال این که یه نفر آدم موفقی باشه، دلیل نمیشه که کارهای بدش رو هم بخواد توجیه کنه! به هر حال هر کسی باید مسئولیت اعمالش رو بپذیره، و این بر هر پدر و مادری که وجدان بیدار داشته باشه، لازمه!
4. همه چیز رو برای سلامتی و زندگی سالم فراهم کن: این هم درسیه که باید از استیو جابز گرفت، و شاید برای ما گیاهخوارها، ضروری تر هم باشه! چون استیو جابز با اینکه در جوانیش تصمیم درستی گرفت و گیاهخوار شد، اما دیدیم که سالم نبود. چرا؟به این خاطر که رژیم غذایی فقط بخشی از چیزهای لازم برای داشتن یه زندگی سالمه (هر چند که مهم ترین عامل هست) و لازمه که آدم آرامش، اخلاق خوب، استراحت کافی و سایر موارد رو هم فراهم کنه، که استیو جابز در مورد این موارد غفلت کرده بود، یعنی بسیار عصبی و بد اخلاق، استرس زیادی به خودش و دیگران وارد می کرده و و بی توجه بوده نسبت به بقیه ی چیزا مثل مواد سمّی که در اثر کار با کامپیوترها وارد بدن میشن (و در اون زمان اوضاع بدتر هم بوده چون مثل الآن عوامل بیماری زا کشف نشده بود و از اون بدتر اینکه اکثر مردم از این مضرّات بی اطلاع بودن). حتی خیلی از پزشکان و محققان، مواد سمّی حاصل از کار با سخت افزارها رو عامل اصلی سرطان استیو جابز می دونن، و ما الآن می دونیم که گرد و غبار اطراف کامپیوتر بسیار سمّی و خطرناکن. یه نکته ی دیگه اینکه وقتی آدم یه راه سالمی رو انتخاب کرد، نباید اونو رها کنه. استیو جابز هم اون طور که تو این کتاب نوشته شده، اوایل جوانیش رژیم میوه خواری رو انتخاب می کنه و با روزه ی آب و پیروی از تمرینات معنوی، سعی در حفظ سلامتی کامل می کنه. اما بعد از چند سال کار در اپل، همه ی اونها به فراموشی سپرده میشه و به جز عدم مصرف گوشت، هیچ کدوم از اون اصول رو رعایت نمی کنه. ما امروز می دونیم که تخم مرغ و لبنیات هم سالم نیستن، حالا اون زمان شاید اطلاعات کافی مثل امروز نبوده، و بنابر این نمیشه به جابز از این نظر ایراد گرفت، ولی درس عبرتی میشه برای ما که رژیم خام گیاهخواری، روزه ی آب و آرامش رو بیشتر جدی بگیریم!
یه نقل قول جالب از استیو جابز در مورد مرگ (که من این رو تو سایت های اینترنتی دیدم) اینه که میگه: مرگ راهیه برای پاکسازی ما از گناهان و دادن یه فرصت جدید ( در زندگی بعدی) که قدرش رو بیشتر بدونیم و بهتر زندگی کنیم. این دیدگاه هم، دیدگاه خوبیه، و به هر حال امیدواریم آلودگی های تبعیض آمیز و انحصارگرایانه، هر چی زودتر از این دنیا محو بشن و به جاش، همکاری و رقابت سالم، پیشرفت و لذت رو صدچندان کنه...
اگه تا حالا این کتاب رو نخوندین، توسیه می کنم اونو از سایت رسمی نسخه ی فارسیش دانلود کنین:
www.Narenji.ir/Steve
باشد که رستگار شویم!
یکی از بهترین نوآوری های این کتاب که واقعاً خیلی به جا بود و من اولین بار بود همچین چیزی می دیدم، ارائه ی نسخه ی 6 اینچی مخصوص تبلت ها و یا موبایل های هوشمند بود، یه کار ساده که بسیار کاربردیه! الآن هم که با همه گیر شدن دستگاه های قابل حمل، لازمه که همه ی کتاب های الکترونیکی به همراه نسخه ی مخصوص این دستگاه ها ارائه بشه، چون سایز A4 که برای کامپیوتر رومیزی مناسبه، در تبلت ها آدم باهاش راحت نیست...
برای من که خیلی مفید بود و بنابر این یه مبلغ ناقابل هم از طریق همون صفحه ی رسمی کتاب در سایت نارنجی اهدا کردم که رسم قدردانی از انسان های کوشا و مفید رو به جا آورده باشم.
اما خود کتاب از نظر محتوا، بسیار واقع بینانه هست که ای کاش زندگینامه ی همه ی افراد مشهور همین طور شفاف می بود، یعنی سرگذشت یک انسان تشریح شده، به طور بی طرفانه و با تمام ویژگی های مثبت و منفیش.
آدم وقتی این کتاب رو می خونه، متوجه میشه که انسان های موفق لزوماً برتری خاصی نسبت به دیگران ندارن، بلکه پشتکار و اراده ی اونها هست که به همه چیز شکل میده (شاید هم از بعضی جنبه ها بهتر از بقیه باشن، ولی نه لزوماً از همه ی جنبه ها!).
به هر حال هیچ کس کامل نیست و هر انسانی، ویژگی های مثبت و منفی زیادی داره، که به نظر من مهم ترین هدف از خوندن یک زندگینامه، اینه که از اون، راه بهتر زیستن رو یاد بگیریم وگرنه صرف اطلاع از اینکه فلان فرد مشهور چه جوری زندگی کرده، دردی رو دوا نمی کنه!
حالا من خودم بعضی چیزهایی رو که با خوندن این زندگینامه باعث شد بهتر درک کنم، به طور خلاصه می نویسم، شامل نکات مثبت و منفی زندگی جابز و درس هایی که ما می تونیم از این نکات یاد بگیریم:
نکات مثبت:
1. ذوق و شوق، اراده ی خوب و پشتکار، مهم ترین ابزار موفقیت هستن. در مورد استیو جابز هم دیدیم که چه طور با وجود تمام سختی ها و محدودیت ها، کارهای بزرگی انجام داد که به هر حال در رشد صنعت کامپیوتر و بهبود جهان از بعضی نظرها، تأثیرات خوبی گذاشت. پس این خیلی خوبه که آدم اهداف بزرگی داشته باشه و مسلماً اگه اراده و علاقه با هم همراه باشه، آدم به هر هدفی که بخواد می تونه برسه. هر کس زندگی نامه ی استیو جابز رو بخونه، به خوبی به این نکته پی می بره و متوجه میشه که این حرف ها حقیقت داره و نمونه های واقعیش هم کم نیستن...
2. مهر و محبت، می تونه باعث ایجاد تغییرات بزرگی در دنیا بشه: این درسیه که پدر و مادر غیر بیولوژیکی جابز به ما یاد دادن، یعنی با این که دو تا آدم کله شق یه افتضاحی به بار آوردن و یه بچه ی ناخواسته انداختن رو دنیا! ولی "پاول جابز" و همسرش "کلارا" که نمی تونستن بچه دار بشن، همچنان آدم های مهربونی باقی موندن و با قبول فرزند خواندگی اون بچه و تربیت صحیح ، باعث شکوفایی استعدادهاش شدن که همین خودش خیلی ارزشمنده. این چیزیه که خود استیو جابز همیشه بهش افتخار می کرده، و برای سرپرست هاش احترام و احساس سپاسگزاری زیادی قائل بوده و اونها رو پدر و مادر واقعی خودش می دونسته، چون بهش کمک کردن...
3. استیو جابز نشون داد که آدم باید سعی کنه تا حد ممکن راه درست رو انتخاب کنه، می خواد رژیم غذایی باشه، می خواد باور معنوی و سبک زندگی باشه و یا ارائه ی محصول. اگرچه هیچ چیز کامل نیست، ولی باید سعی بر این باشه تا حد ممکن کامل باشیم (که البته "راه درست" و "کامل بودن" از نظر هر کس معنای متفاوتی داره، ولی به هر حال مهم ترین نکته اینه که نتایج حاصل، رضایتبخش و مفید باشن...)
4. "سادگی، غایت کمال است!" این یکی از زیباترین درس های استیو جابز بود، چیزی که در طراحی ظاهری محصولات اپل هم دیده میشه. حقیقتاً هم وقتی یه چیزی به کمال می رسه، از نظر استفاده و کارایی، همه چیز بسیار ساده میشه. مثلاً اگه بیست سال پیش کسی می خواست یه صفحه ی وب طراحی کنه، لازم بود همه ی کارهای کدنویسیش رو هم انجام بده، در حالی که الآن میشه همه کارها رو فقط با چند کلیک و به ساده ترین شکل ممکن انجام داد، که نتیجه ی اون هم بسیار کامل تر و حرفه ای تر از 20 سال پیشه! اصلاً هدف تکنولوژی و پیشرفت هم همینه که همه ی امور ساده تر بشن...
5. هیچ تلاش مشتاقانه ای بی نتیجه نخواهد ماند؛ همونطور که در زندگی استیو جابز و خیلی از افراد موفق دیگه دیده میشه، اون ها به دنبال کاری رفتن که واقعاً از ته دل و مشتاقانه دوستش داشتن. جابز هم اگرچه یه دانشجوی ترک تحصیل کرده بود، ولی وقتش رو صرف چیزی کرد که بهش علاقه داشت و به موفقیت رسید، از دنیای کامپیوتر و تکنولوژی گرفته تا دنیای هنر و طراحی. به عنوان مثال، استیو جابز هنر خطاطی رو خیلی دوست داشته و یه دوره ای هم در این زمینه دیده، و اگرچه این هنر ظاهراً ربطی به کامپیوتر نداره، ولی فونت های زیبایی که برای اولین بار در مکینتاش به کار رفت، باز گذاشتن دست هنرمندان در شرکت پیکسار و همینطور سایر ظرافت هایی که تو محصولات اپل وجود داره، همه تأثیر گرفته از همون ذوق و شوق هستن!
6. این خیلی خوبه که آدم بخواد بقیه مردم، زندگیش رو همونطور که بوده، بشناسن. این کتاب هم به گفته ی نویسندش "والتر آیزاکسُن" به درخواست خود استیو جابز نوشته شده. به هر حال دمش گرم که دوست داشته بقیه بدونن که یه فرد مشهور هم در زندگیش، کلی فراز و نشیب هست، مثل هر انسان دیگه ای. به امید اینکه افراد مشهور بیشتری نسبت به داشتن یه زندگینامه ی شفاف، تمایل نشون بدن...
نکات منفی:
1. با وجود همه ی نکات مثبت، استیو جابز بسیار بد اخلاق و خودخواه بوده که مسلماً اگه این دو عیب رو هم نداشت (و یا حداقل به شکل خفیف تری داشت!) به احتمال زیاد خیلی موفق تر میشد و دستاوردهای بیشتری در دنیا به جا می ذاشت. به هر حال هدف از همه ی پیشرفت ها، اینه که از زندگیمون بیشتر لذت ببریم و با هم مهربون تر باشیم، نه این که خودخواه و مغرور بشیم و همه رو برده ی خودمون به حساب بیاریم و از خودمون برنجونیم!
2. انحصارگرایی،نتیجه های مثبت رو از بین می بره: اپل که با تمام نوآوری هاش واقعاً شایسته ی تحسینه و یکی از اهدافش هم گسترش فضای آزاد برای پیشرفت در دنیای تکنولوژی و از بین بردن انحصار گرایی شرکت های بزرگ تر مثل IBM بوده، متأسفانه خودش تبدیل شد به یکی از انحصارگراترین شرکت های تاریخ! که حاصل یه سری ایده های تعصبی و غیر منطقی شخص جابز و همکارانش بوده، مثلاً جابز عقیده داشته که خودش و شرکتش باید به مردم نشون بدن چی میخوان و اونا حق انتخاب ندارن! این قضیه حتی در مورد تعداد پورت های روی کامپیوتر های مکینتاش در دهه ی 80 میلادی تأثیر داشته، طوری که کاربر، نمی تونسته گجت های زیادی به اون دستگاه اضافه کنه و باید با همون می ساخته! که یکی از مهم ترین مزایای تکنولوژی، یعنی آزادی عمل، در محصولات اپل فراموش شده!
متأسفانه اپل الآن با این قیمت خیلی گرونش (چه قیمت خود دستگاه هاش و چه قیمت نرم افزارهاش) به کاربران و تبادل اطلاعات آزادی عمل نمیده، مثلاً یه نکته ی واقعاً بد در iBookStore که در واقع فروشگاه کتاب های الکترونیکی اپل هست، اینه که نویسنده و ناشر کتاب حتماً باید از سیستم عامل مکینتاش استفاده کنه تا اجازه ی ورود به سیستم و آپلود کتاب برای استفاده ی کاربران اپل رو داشته باشه! یعنی نویسنده ای که میخواد کتابش آزادانه و برای همه ی سیستم ها منتشر بشه، حالا محدود شده به این که خودش هم باید به اجبار از این سیستم استفاده کنه وگرنه حق تبادل اطلاعات با بقیه مردم رو نداره! اگه تکنولوژی قراره دنیا رو به جای بهتری تبدیل کنه، نباید اینطور کوته فکری ها و محدودیت های مسخره ای در اون حضور داشته باشه. پس زنده باد هر سیستم آزاد، مثل لینوکس و امثالهم!

3. ظلم نکن و مسئولیت پذیر باش: این درسیه که باید از استیو جابز و پدر و مادر بیولوژیکش عبرت گرفت! چون پدر و مادرش بدون آمادگی اون رو به دنیا آوردن و رها کردن، و اون هم همین کار رو در مورد دوست دخترش انجام داد و اونو با بچه ی خودش (لیسا) رها کرد! اگرچه بعدها سعی در اصلاح رفتارش داشت، ولی از یه آدم کمال گرا مثل استیو جابز انتظار می رفت که از همون اول سعی کنه کار درست رو انجام بده. به هر حال این که یه نفر آدم موفقی باشه، دلیل نمیشه که کارهای بدش رو هم بخواد توجیه کنه! به هر حال هر کسی باید مسئولیت اعمالش رو بپذیره، و این بر هر پدر و مادری که وجدان بیدار داشته باشه، لازمه!
4. همه چیز رو برای سلامتی و زندگی سالم فراهم کن: این هم درسیه که باید از استیو جابز گرفت، و شاید برای ما گیاهخوارها، ضروری تر هم باشه! چون استیو جابز با اینکه در جوانیش تصمیم درستی گرفت و گیاهخوار شد، اما دیدیم که سالم نبود. چرا؟به این خاطر که رژیم غذایی فقط بخشی از چیزهای لازم برای داشتن یه زندگی سالمه (هر چند که مهم ترین عامل هست) و لازمه که آدم آرامش، اخلاق خوب، استراحت کافی و سایر موارد رو هم فراهم کنه، که استیو جابز در مورد این موارد غفلت کرده بود، یعنی بسیار عصبی و بد اخلاق، استرس زیادی به خودش و دیگران وارد می کرده و و بی توجه بوده نسبت به بقیه ی چیزا مثل مواد سمّی که در اثر کار با کامپیوترها وارد بدن میشن (و در اون زمان اوضاع بدتر هم بوده چون مثل الآن عوامل بیماری زا کشف نشده بود و از اون بدتر اینکه اکثر مردم از این مضرّات بی اطلاع بودن). حتی خیلی از پزشکان و محققان، مواد سمّی حاصل از کار با سخت افزارها رو عامل اصلی سرطان استیو جابز می دونن، و ما الآن می دونیم که گرد و غبار اطراف کامپیوتر بسیار سمّی و خطرناکن. یه نکته ی دیگه اینکه وقتی آدم یه راه سالمی رو انتخاب کرد، نباید اونو رها کنه. استیو جابز هم اون طور که تو این کتاب نوشته شده، اوایل جوانیش رژیم میوه خواری رو انتخاب می کنه و با روزه ی آب و پیروی از تمرینات معنوی، سعی در حفظ سلامتی کامل می کنه. اما بعد از چند سال کار در اپل، همه ی اونها به فراموشی سپرده میشه و به جز عدم مصرف گوشت، هیچ کدوم از اون اصول رو رعایت نمی کنه. ما امروز می دونیم که تخم مرغ و لبنیات هم سالم نیستن، حالا اون زمان شاید اطلاعات کافی مثل امروز نبوده، و بنابر این نمیشه به جابز از این نظر ایراد گرفت، ولی درس عبرتی میشه برای ما که رژیم خام گیاهخواری، روزه ی آب و آرامش رو بیشتر جدی بگیریم!
یه نقل قول جالب از استیو جابز در مورد مرگ (که من این رو تو سایت های اینترنتی دیدم) اینه که میگه: مرگ راهیه برای پاکسازی ما از گناهان و دادن یه فرصت جدید ( در زندگی بعدی) که قدرش رو بیشتر بدونیم و بهتر زندگی کنیم. این دیدگاه هم، دیدگاه خوبیه، و به هر حال امیدواریم آلودگی های تبعیض آمیز و انحصارگرایانه، هر چی زودتر از این دنیا محو بشن و به جاش، همکاری و رقابت سالم، پیشرفت و لذت رو صدچندان کنه...
اگه تا حالا این کتاب رو نخوندین، توسیه می کنم اونو از سایت رسمی نسخه ی فارسیش دانلود کنین:
www.Narenji.ir/Steve
باشد که رستگار شویم!
لینک مطلب و نظرات در اون یکی وبلاگم:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر