۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

*** اجبار یا اختیار ؟ ***

در زندگی بعضی مسائل اجباری و بعضی اختیاری هستن. مثلاً تحصیل کردن و تعیین چارچوب زندگی اختیاریه، یعنی اختیار و اراده ی شخص در این مسائل حرف اول رو میزنه. طرز فکر شخص که در اثر زندگی در جامعه و ارتباط با دیگران و سایر مسائل شکل گرفته، روی مسائل اختیاری تاثیر میذاره. حالا ممکنه شخص تصمیم درستی بگیره و به نفعش تموم بشه یا بلعکس، تصمیم اشتباه بگیره و به ضررش تموم بشه. برای جلوگیری از ضرر و زیان در این موارد، یه برنامه ی اجتماعی منسجم نیازه که افراد رو روشن کنه و به افراد یاد بده که چه طور تصمیم درست رو با اختیار خودشون بگیرن، و چون طرز فکر ها متفاوته، تصمیم ها هم متفاوته ولی چیزی که مهمه اینه که افراد نتیجه های خوبی بگیرن.
ولی چیزایی مثل رعایت حقوق دیگران و عدم آزار و اذیت دیگران اجباری هستن، دلیلشم واضحه چون کسی حق نداره دیگران رو اذیت کنه و حقوق دیگران رو پایمال کنه. هر چه مردم بیش تر به قوانین اجتماعی احترام بذارن، جامعه بهتر میشه. اجبار هم دو نوعه، یه نوع، اجباری که لازمه و به نفع افراده و نوع دیگه، اجباریه که ضرروی نیست و برای به نفع افراد نیست.
عمل کردن به اجباری که لازمه برای افراد سخت نیست، یعنی با این که اسمش اجباره ولی عادلانه هم هست و چه بسا شخص از عمل کردن بهش خوشحال هم بشه. مثلاً همین رعایت حقوق دیگران، خب در یک جامعه ی ایده آل همون طور که شما باید حقوق دیگران رو رعایت کنین، دیگران هم باید حقوق شما رو رعایت کنن. این یعنی تمدن. در این طور مواردی، تعادل و توازن وجود داره و باعث تامین امنیت افراد و جامعه میشه. نیاز به امنیت هم یکی از نیازهای اساسی انسانه. حالا اگه این توازن به هم بخوره، اون وقت عدالت پایمال میشه و نارضایتی ها زیاد. اما اگه قوانین درست و عادلانه اجرا بشن و افراد هم روشن بشن، در نهایت این اجبار ها بیش تر شبیه به اختیار میشه! چون خود افراد با اختیار خودشون انجام میدن و از انجام دادنش احساس رضایت می کنن. این طور مسائلی باید در قانون اجباری باشن تا بشه جامعه رو اداره کرد چرا که جامعه متعلق به همه ی مردمه و بنابراین باید برای همه ی مردم مناسب باشه...
امّا بعضی مسائل هستن که نباید اجباری باشن ولی اجباری هستن ( اجباری که ضرروی نیست )، و بسته به نوع جامعه و حکومت ممکنه یه جا اجباری باشه و یه جای دیگه نه. بارز ترین مثال در این مورد "سربازی" هست که در بعضی کشورها اجباری و در بعضی کشورهای دیگه اجباری نیست.
نوع نگرش افراد جامعه و یا حکومت در این طور مسائل تاثیر گذاره ولی در نهایت، هر شخص نظر متفاوتی داره و نباید انتظار داشت همه یه جور فکر کنن. به همین دلیل افراد باید حق انتخاب داشته باشن، و گرنه نتایج منفی و ناگوار خواهند بود.
همین مسائل باعث تنش های بزرگی در جوامع بشری شده، به دلیل این که همه ی طرز فکرهای مختلف باید در یک چارچوب قرار بگیره و هیچ کس هم حق انتخاب نداره. قبل از هر چیز، این با فلسفه ی وجودی انسان تناقض داره، چرا که بعد از قدرت تفکر، بزرگ ترین قدرت انسان، قدرت اختیار و انتخابه و اگر کسی بخواد این قدرت رو نادیده بگیره، بدون شک تنش به وجود میاد.
این طور اجبارها ممکنه برای یه عده خوب و برای یه عده بد باشه، در حالی که هیچ کس حق انتخاب نداره. واضحه که تنش و نارضایتی به وجود میاد. حالا هر چقدر هم بخوایم توجیه بیاریم، چون طرز فکر و قدرت اختیار افراد نادیده گرفته شده، فایده ای نداره. مثلاً در مورد همین سربازی اجباری، میان توجیه می کنن که " سربازی میری سختی می کشی و آدم میشی و یاد می گیری چه جور زندگی کنی" در حالی که خیلی از سوالا حل نشده باقی موندن. مثلاً این که " خب چرا از اول آدم نباشی؟" یا این که " مگه در زندگی، جاهای دیگه سختی نمی کشی که آدم شی؟" یا "چرا از عقلت استفاده نکنی که یاد بگیری چه طور زندگی کنی؟" یا "چرا همین یک راه واسه آدم شدن وجود داره در حالی که افکار و عقاید متفاوتن؟" یا " آسیب های روانی سربازی رو مگه میشه نادیده گرفت؟ " و هر سوال دیگه ای که پیش بیاد و حل نشه. حالا ممکنه یه نفر نسبت به این مسائل حل نشده بی تفاوت باشه و بره سربازی و خیلی چیزا یاد بگیره ( ضمن این که دلش برای دوران سربازیش تنگ بشه! ) ولی اونی که این مسائل براش اهمیت دارن چی؟ اونی که عقل و منطقش بهش اجازه نمیده صورت مسئله رو پاک کنه چی؟ به هر حال همه حق و حقوقی دارن. ضمن این که این طور اجبارهایی نفع یا ضررش بیش تر به خود فرد میرسه تا جامعه، در حالی که خود فرد حق انتخاب نداره. بدون شک تنها راه برای این موارد همینه که اختیاری بشن، مثل همون که بعضی کشورهای پیشرفته سربازی رو اختیاری کردن هر کی خواست میره هر کی هم نخواست نه. این طوری همه راضی میشن، چون به عقاید و قدرت اختیار همه احترام گذاشته شده.

البته من در هر مورد فقط یک مثال زدم، و مثال های زیادی برای اجبار و اختیار وجود داره. اجبار و اختیار در خانواده هم وجود داره، چرا که خانواده هم یک جامعه ی کوچیک (مینی جامعه!) محسوب میشه.
اما در یک زندگی ایده آل، در یک جامعه ی ایده آل، این طور مسائل حل شده ست. در زندگی و جامعه ی ایده آل، افراد سعی می کنن حداکثر استفاده رو ضمن حداکثر لذت از زندگی ببرن و به بهترین شکل زندگی کنن. این که بخوایم افکار مختلف رو سرکوب کنیم و یه چیز واحد بسازیم که همه باید ازش تبعیت کنن و کسب هم حق انتخاب و حتی اظهار نظر نداشته باشه، این نمی تونه ایده آل باشه.
در زندگی و جامعه ایده آل عقل و منطق بالاترین جایگاه رو داره. قوانین بر اساس عقل منطق تصویب میشن نه بر اساس زورگویی. افراد با معیار ها واختیار خودشون زندگی می کنن نه با زور و نادیده گرفتن چیزهایی که براشون اهمیت داره.
اینه که واقعاً : چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید ...
این ها بخشی از کمال هستن. همه چیز باید تکامل پیدا کنه. در نهایت همه چیز باید به کمال ختم بشه، به بهترین کمال!...
ناقص بودن و عقب ماندگی دوست داشتنی نیست. خدا هم کمال رو دوست داره، انسان ها و سایر موجودات هم همین طور...

هیچ نظری موجود نیست: